من اخیراً از یکی از اعضای انجمن نامه ای در مورد مشکلی که همه ما مشاهده کرده ایم دریافت کردم. در اینجا عصاره ای از آن آورده شده است:
-------
در اینجا مشاهده آنچه من معتقدم سندرم بومی در سازمان است وجود دارد. این به هیچ وجه فقط به ما محدود نمی شود ، اما فکر می کنم ما این تفکر را پرورش دهیم.
در بررسی شفاهی شب گذشته این س aboutال در مورد 40 سال ویرانی مصر وجود داشت. بدیهی است که این یک سر خراش است زیرا این یک رویداد مهم در طی یک دوره طولانی است که در تاریخ ثبت نشده است. قابل درک است که ممکن است مصریان آن را ضبط نکرده باشند ، اما بسیاری از سوابق بابلی از آن زمان وجود دارد ، و شما فکر می کنید که آنها آن را از بالای سقف فریاد می زدند.
به هر حال اینجا حرف من نیست. در حال حاضر می پذیرم که یک توضیح منطقی وجود دارد که با کلام الهام گرفته شده مغایرت ندارد.
حرف من این است که این یکی از آن س questionsالاتی بود که پاسخ نامشخصی داشت. پاسخ رسمی این عدم اطمینان را تأیید می کند. چنین ویرانی ممکن است اندکی پس از تخریب اورشلیم رخ داده باشد ، اما این یک حدس محض است. اکنون آنچه من متوجه می شوم این است که وقتی در هر بخش پرسش و پاسخ از این قبیل سال می کنیم ، بسیار عجیب است که اولین اظهار نظر اغلب اظهارات گفته شده را (و در این موارد بیان می شود) به واقعیت تبدیل می کند. در مورد جواب شب گذشته ، تحویل یک خواهر بود به این دلیل که "این اتفاق کمی بعد از ..."
اکنون از آنجا که مشغول بازبینی بودم ، وظیفه خود را احساس کردم که در پایان پاسخ را روشن کنم. نکته مهم این بود که ما حتی در صورت عدم تأیید تاریخ ، به کلام خدا اعتماد داریم.
اما این باعث شد من به این فکر کنم که چگونه این نوع روند فکر را پرورش می دهیم. اعضای جماعت آموزش دیده اند تا منطقه راحت خود را در واقعیت های بیان شده پیدا کنند ، نه در عدم اطمینان. بیان علنی به عنوان واقعیتی که F&DS توضیح / تفسیر احتمالی را ارائه داده است مجازاتی ندارد ، اما عکس این مسئله شما را دچار یک مشکل بزرگ خواهد کرد ، یعنی پیشنهاد می کند جای دیگری برای بررسی بیشتر تفسیری وجود دارد که برده عنوان کرده است حقیقت. این به عنوان نوعی دریچه یک طرفه برای تبدیل حدس و گمان به واقعیت عمل می کند ، اما عکس این مسئله دشوارتر می شود.
همانطور که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم ، در مورد تصاویر ما چیزی شبیه همان ذهنیت است. آنچه را که در تصویر می بینید به عنوان واقعیت بیان کنید و در زمین امن قرار دارید. اختلاف نظر به این دلیل که با کلام خدا فرق دارد و ... خوب شما تجربه کرده اید که در پایان اشتباه آن قرار گرفته اید.
این عدم تفکر روشن از کجا ناشی می شود؟ اگر این اتفاق در سطح فردی در جماعات محلی رخ دهد ، من پیشنهاد می کنم که ممکن است در بالاتر از صفوف نیز همین اتفاق رخ دهد. باز هم تجربه شما در مدرسه نشان می دهد که این محدود به پایین ترین سطح نیست. بنابراین این س becomesال مطرح می شود - کجا چنین تفکری متوقف می شود؟ یا می کند؟ بیایید یک موضوع بحث برانگیز مانند تفسیر "نسل" را در نظر بگیریم. اگر یک فرد با نفوذ (احتمالاً در محدوده GB اما نه لزوما) حدس و گمانهایی در این زمینه ارائه دهد ، در چه مرحله ای واقعیت پیدا می کند؟ در جایی از روند کار ، از صرف امکان به غیر قابل انکار می رود. من فکر می کنم آنچه از نظر روند فکر در جریان است ، ممکن است دنیایی جدا از خواهر عزیز ما در جلسه دیشب نباشد. یک نفر از این آستانه عبور می کند و دیگران که تمایل به تجزیه و تحلیل گفته ها ندارند ، راحت تر می توانند به جای عدم اطمینان به منطقه واقعی خود برسند.
——— ایمیل به پایان می رسد ————
من مطمئن هستم که شما این جور چیزها را در جماعت خود دیده اید. من می دانم که دارم به نظر می رسد ما با عدم اطمینان اعتقادی راحت نیستیم. و در حالی که ما رسماً از حدس و گمان چشم پوشی می کنیم ، ظاهراً مرتباً درگیر آن می شویم ، بدون اینکه از این کار آگاهی داشته باشیم. فقط با اندکی تحقیق به این سوال که چقدر چنین تفکری نردبان بالا می رود پاسخ داده شد. گزیده ای از زیر را به عنوان یک مثال از این مورد در نظر بگیرید برج نگهبانی نوامبر 1 ، 1989 ، صفحه. 27 ، par. 17:

"ده شتر ممکن است با كلام كامل و كامل خداوند مقايسه شود ، و از طريق آنها عروس كلاس عروس و روحيه هاي روحاني را تحويل مي دهد. "

 حال سوال این پاراگراف در اینجا است:

 "(الف) چه do عکس ده شتر؟ "

توجه داشته باشید که شرط "ممکن" از پاراگراف از سوال حذف شده است. مسلماً پاسخها نشان دهنده عدم شرط بودن آن است و ناگهان 10 شتر تصویری نبوی از کلام خدا هستند. امضا ، مهر و موم شده و تحویل داده شد.
این یک مورد منفرد نیست ، فقط اولین موردی است که به ذهن خطور کرد. من همچنین دیده ام که این امر بین مقاله ای که به وضوح در ارائه برخی موارد جدید مشروط بوده است و بخش بررسی "آیا شما به یاد می آورید" در برج نگهبانی بعدا چندین موضوع همه شرط ها برداشته شده و سوال به گونه ای بیان شده بود که اکنون موضوع واقعیت بود.
این ایمیل به نقشی که اکنون در انتشارات ما به عهده گرفته است اشاره دارد. آنها بخشی جدایی ناپذیر از آموزش ما شده اند. من مشکلی با این مسئله ندارم به شرطی که به یاد بیاوریم یک تصویر ، چه کلامی و چه نقاشی ، یک حقیقت را ثابت نمی کند. یک تصویر صرفاً برای کمک به توضیح یا نشان دادن یک واقعیت پس از اثبات آن است. با این حال ، اخیراً متوجه شده ام که تصاویر چگونه زندگی خودشان را می گیرند. یک مثال واقعی از این اتفاق برای برادری که من می شناسم رخ داده است. یکی از مربیان مدرسه بزرگان درمورد فواید ساده سازی زندگی ما نکته ای را عنوان کرد و از ابراهیم از برج دیده بانی اخیر استفاده کرد. در هنگام تعطیلات ، این برادر به مربی مراجعه کرد تا توضیح دهد که در حالی که او با مزایای ساده سازی موافق بود ، ابراهیم مثال خوبی در این مورد نبود ، زیرا کتاب مقدس به وضوح بیان می کند که او و لوت هنگام ترک هرچه در اختیار داشتند ، بردند.

(پیدایش 12: 5) "بنابراین آبرام همسرش سارای و لوط پسر برادرش و همه کالاهایی را که آنها جمع کرده بودند و جانهایی را که در حران به دست آورده بودند ، برد ، و راه خود را برای رفتن به زمین آغاز کردند. از کنعان. "

بدون از دست دادن ضرب و شتم ، مربی توضیح داد که این متن به معنای واقعی کلمه گرفتن همه چیز نیست. سپس ادامه داد و به برادر یادآوری تصویر در برج دیده بانی می پردازد که نشان می دهد سارا تصمیم می گیرد چه چیزی را بیاورد و چه چیزی را پشت سر بگذارد. او کاملاً متقاعد شد که این موضوع را ثابت می کند. این تصویر نه تنها به اثبات تبدیل شده است ، بلکه به اثبات این واقعیت بدل می شود که در کلام مکتوب خداوند به صراحت آمده است.
مثل اینکه همه ما با پرده بسته در حال گردش هستیم. و اگر کسی ذهنش را داشته باشد تا پرده های خود را از بین ببرد ، بقیه شروع به کوبیدن بر روی او می کنند. مثل آن افسانه پادشاهی کوچک است که همه از همان چاه می نوشند. یک روز چاه مسموم شد و همه کسانی که از آن آب می نوشیدند دیوانه می شدند. خیلی زود تنها کسی که با عقل خود باقی مانده بود ، شخص شاه بود. او که احساس تنهایی و رها شدن می کرد ، سرانجام تسلیم ناامیدی شد و نتوانست به افراد خود کمک کند تا سلامت عقل خود را بازیابند و همچنین از چاه مسموم نوشید. وقتی او شروع به رفتار مثل یک دیوانه کرد ، همه مردم شهر خوشحال شدند ، و فریاد زدند: "ببین! سرانجام پادشاه دلیل خود را بازیافت. "
شاید این وضعیت فقط در آینده ، در دنیای جدید خدا درست شود. در حال حاضر ، ما باید "مانند مارها محتاط باشیم ، اما مانند کبوترها بی گناه باشیم".

Meleti Vivlon

مقالات Meleti Vivlon.
    2
    0
    لطفا نظرات خود را دوست دارم ، لطفاً نظر دهید.x