سلام. نام من جروم است

در 1974 من مطالعه شدید کتاب مقدس را با شاهدان یهوه شروع کردم و در ماه مه 1976 تعمید یافتم. من حدود سالهای 25 به عنوان بزرگان مشغول خدمت بودم و به مرور زمان به عنوان دبیر ، نظارت بر مدرسه تئوریک و رهبر مطالعاتی برج مراقبت در جماعت مشغول خدمت شدم. برای آن دسته از شما که ترتیب برگزاری مجمع کتاب فروشی را به خاطر می آورید ، من واقعاً از انجام یک نفر در خانه خود لذت بردم. واقعاً این فرصت را برای من فراهم کرد تا از نزدیک با آنها همکاری کنم و با افراد گروهی خود بیشتر آشنا شوم. در نتیجه ، من واقعاً مانند یک چوپان احساس کردم.

در 1977 با یک زن جوان بسیار متعصب آشنا شدم که بعداً همسر من شد. ما یک فرزند داشتیم که با هم بزرگ شدیم تا خداوند را دوست داشته باشیم. بزرگتر شدن با تمام مسئولیت هایی که در قبال آن انجام می شود ، مانند انجام گفتگوهای عمومی ، تهیه قسمت جلسات ، انجام تماس های چوپان ، ساعت های طولانی در جلسات بزرگان و سایر موارد ، باعث شد تا زمان کمی برای خانواده ام سپری شود. یادم است که سخت کوشیدم برای همه در آنجا باشم. واقعی بودن و فقط اشتراک گذاری چند کتاب مقدس نیست و آرزو می کنم آنها را بخوبی. غالباً این امر باعث می شد ساعت های طولانی من را تا اواخر شب با افرادی که دچار پریشانی می شوند ، بگذرانم. در آن روزها مقالات زیادی وجود داشت که به مسئولیت بزرگان در مراقبت از گله می پرداخت و من واقعاً آنها را جدی می گرفتم. احساس دلسوزی برای کسانی که از افسردگی رنج می برند ، یادم است که یک کتاب فهرست بندی شده از مقالات Watchtower را در این زمینه گردآوری کرده ام. این مورد مورد توجه یکی از بازدید کنندگان نظارت بر مدار قرار گرفت و وی نسخه ای را درخواست کرد. البته هر از چند گاهی ذکر می شد که اولویت اول ما خانواده ما بوده است ، اما به عقب نگاه می کنیم ، از آنجا که تأکید زیادی بر روی مردان صورت گرفته است که مسئولیت بیشتری را به دست می آورند ، به نظرم می رسد که این فقط به این صورت بود که شما اطمینان حاصل کنید خانواده ما خط می کوبیدند تا منعکس کننده نامطلوب در مدارک تحصیلی ما نباشد. (1 Tim. 3: 4)

گاهی اوقات ، دوستان ابراز نگرانی می کنند که ممکن است "من بسوزم". اما ، گرچه من دیدم که خرد بیش از حد به کار نمی رود ، اما احساس می کردم می توانم به یاری خداوند این کار را انجام دهم. با این حال ، آنچه که من نتوانستم ببینم این بود که اگرچه من می توانم مسئولیت ها و تکالیفی را که بر عهده گرفتم ، بر عهده بگیرم ، خانواده ام ، به ویژه پسرم ، احساس بی توجهی می کردند. مطالعه کتاب مقدس ، گذراندن وقت در وزارت و جلسات ، صرفاً نمی تواند جایگزین پدر بودن شود. در نتیجه ، در حدود سن 17 ، پسرم اعلام کرد که دیگر احساس نمی کند می تواند در دین ادامه یابد فقط برای اینکه ما را خوشحال کند. زمان بسیار پر استرس بود. من به عنوان یک بزرگتر استعفا دادم تا وقت بیشتری را در خانه بگذرانم اما در آن زمان واقعاً دیر شده بود و پسرم به تنهایی حرکت کرد. او تعمید نیافته بود و بنابراین از نظر فنی نباید به عنوان محاصره رفتار می شد. این موضوع در حدود 5 سال ادامه داشت و با نگرانی از نحوه عملکرد او ادامه داشت ، با تعجب از کجا خطا کردم ، عصبانی شدم از یهوه و واقعاً از شنیدن ضرب المثل 22: 6 متنفرم. بعد از اینکه سعی کردم بهترین پیر ، چوپان ، پدر و شوهر مسیحی باشم ، احساس خیانت کردم.

به تدریج ، نگرش و چشم انداز او شروع به تغییر کرد. فکر می کنم او یک بحران هویت را تجربه کرده بود و فقط باید فهمید که کیست و رابطه شخصی خود را با خدا برقرار می کند. وقتی تصمیم گرفت یک بار دیگر در جلسات شرکت کند ، احساس کردم که این شادترین زمان زندگی من است.

در 2013 دوباره واجد شرایط شدم و دوباره به عنوان بزرگان انتخاب شدم.

قهرمان شدن حقایق کتاب مقدس که توسط انجمن نگهبان تدریس می شود سالها اشتیاق ویژه من بوده است. در حقیقت ، من حدود 15 سال را در یک مطالعه دقیق گذراندم که آیا کتاب مقدس از این دیدگاه که خدا یک تثلیث است پشتیبانی می کند یا نه ، گذراندم. طی یک دوره حدود دو سال ، من در بحث با یک وزیر محلی در مورد این موضوع نامه ها را رد و بدل کردم. این با کمک مکاتبات با بخش نگارش ، توانایی من برای استدلال در مورد موضوع از کتاب مقدس را تشدید کرد. اما در بعضی مواقع سؤالاتی مطرح می شد که من را به تحقیق در خارج از نشریات سوق می داد ، زیرا کمبود درک از طرف انجمن برای دیدگاه تثلیثی کشف می کردم.

بدون این درک روشن به پایان می رسید که با یک آدم برفی مبارزه می کنید و هیچ کاری نمی کنید جز اینکه خود را احمق جلوه دهید. از این رو ، کتاب های بسیاری را نوشتم که توسط تریبونیست ها سعی می کردند از طریق چشمانشان ببینند تا یک پاسخ کتبی مناسب و منسجم ارائه دهند. من به توانایی خودم افتخار می کردم که به طور منطقی استدلال کنم و با استناد به این موضوع ثابت کنم که آنچه که من اعتقاد داشتم در حقیقت است. (اعمال 17: 3) من واقعاً می خواستم یک معذرت خواهی Watchtower باشم.

با این حال ، در 2016 ، یک خواهر پیشگام در جماعت ما با مردی در وزارت صحرا روبرو شد که از او پرسید که چرا شاهدان یهوه می گویند که اورشلیم در سال 607 قبل از میلاد توسط بابل نابود شد ، هنگامی که همه مورخان سکولار می گویند که در سال 586 / 587 بود. از آنجا که توضیحاتش برای او رضایت بخش نبود ، از من خواست که همراهم باشم. هرچند قبل از ملاقات با او ، تصمیم گرفتم درباره این موضوع تحقیق کنم. خیلی زود فهمیدم که هیچ اثبات باستان شناسی برای تاریخ 607 BCE وجود ندارد.

برج دیده بانی 1 اکتبر 2011 با استفاده از 537 قبل از میلاد ، تاریخی که گویا یهودیان به اورشلیم بازگشتند ، به عنوان لنگرگاه به دست می آید و هفتاد سال قبل قدمت دارد. در حالی که مورخان شواهد باستان شناسی مربوط به تاریخ 587 سال قبل از میلاد را کشف کرده اند ، همان مقاله و همچنین برج مراقبت 1 نوامبر 2011 این شواهد را تحقیر می کند. با این حال ، من ناراحت شدم که جامعه شواهد و مدارک مربوط به همان مورخان را برای تاریخ 539 پ.م برای سقوط بابل به عنوان یک تاریخ اصلی در تاریخ قبول می کند. چرا؟ در ابتدا ، فکر کردم ، خوب ... بدیهی است که این بدان دلیل است که کتاب مقدس به وضوح می گوید که یهودیان از زمان تخریب اورشلیم به مدت هفتاد سال در بند بودند. با این حال ، با نگاهی به کتاب ارمیا ، عبارات خاصی وجود داشت که به نظر می رسد خلاف این را نشان می دهد. ارمیا 25: 11,12،70 می گوید که ، نه تنها یهودیان ، بلکه همه این ملت ها باید به پادشاه بابل خدمت کنند. بعلاوه ، پس از آن دوره 539 ساله ، یهوه ملت بابل را به پاسخگویی فرا می خواند. آیا این اتفاق در زمان نوشتن خط روی دیوار رخ نداده است ، نه در زمان بازگشت یهودیان. بنابراین ، 537 و نه 5 قبل از میلاد نقطه پایان را نشان می دهد. (دان. 26: 28-607) این امر به طور كلی بندگی بابل را برای همه ملت ها خاتمه می دهد. خیلی زود تعجب کردم که از سال 1914 قبل از میلاد برای رسیدن انجمن به سال 1914 بسیار مهم است که آیا قضاوت و استفاده از کتاب مقدس ممکن است بیشتر تحت تأثیر وفاداری به آموزه XNUMX باشد تا حقیقت.

وقتی با دقت دانیل فصل 4 را می خوانید ، آیا نیازی نیست که کسی فراتر از آنچه نوشته شده است بکشید تا بگوید که نبوکدانوزر از یهوه عکس می گیرد و اینکه قطع درخت باعث محدودیت بیان حاکمیت او بر روی زمین می شود ، هفت بار قرار است به عنوان هفت سال پیشگویی از روزهای 360 در نظر گرفته شود که هر روز به کل 2,520 روز می رسد ، که هر روز یک سال می ایستد ، که پادشاهی خدا در پایان این زمان در آسمان برپا می شود و این که عیسی بود. این را در ذهن خود هنگامی که او اظهار نظر خود را درباره وجود بیت المقدس انجام داد

ملتها را زیر پا گذاشته اند؟ هیچ یک از این تفسیرها صریحاً بیان نشده است. دانیل به سادگی می گوید که همه این نبوکادنصر است. آیا بر اساس مقاله مارس 15 ، 2015 Watchtower با عنوان "یک رویکرد ساده تر و واضح تر به روایت های کتاب مقدس" مبنای واضح کتاب مقدس وجود دارد که بتواند این حساب کتاب مقدس را به صورت درام پیشگویی بنامد؟ و به جای اینکه نشانی از راهی برای محاسبه زمان آمدن پادشاهی خود داشته باشد ، آیا مسیح به طور مكرر از شاگردان خود خواست كه مراقب باشند ، زیرا آنها نه روز و نه ساعت را نه فقط از پایان بلكه نمی دانند. بازگرداندن پادشاهی به اسرائیل؟ (اعمال 1: 6,7)

در آغاز 2017 ، من یک نامه چهار صفحه ای را با سؤالات مشخص در مورد تفاوت اظهارات در نشریات و آنچه که ارمیا در نبوت خود گفته است تهیه کردم و آنرا برای انجمن ارسال کردم تا به آنها بگویم که این چیزها چقدر در ذهن من وزن دارند. تا به امروز هنوز پاسخی نگرفته ام. علاوه بر این ، هیئت رهبری اخیراً درک درست و منطقی از سخنان عیسی در متیو 24 منتشر کرده است: 34 درباره "این نسل" بودن دو گروه از افراد مسح که زندگی آنها با هم همپوشانی دارند. با این حال ، من در درک چگونگی پشتیبانی Exodus 1: 6 با اشاره به یوسف و برادرانش از این نکته مشکل داشتم. نسلی که از آنجا صحبت می شود ، فرزندان یوسف را شامل نمی شد. آیا می توان یک بار دیگر این وفاداری به دکترین 1914 را علت این امر دانست؟ قادر به دیدن پشتیبانی كتاب مقدس روشن از این آموزه ها وجدان من نیست كه هنگام خواستار آموختن آنها به دیگران شدم وجدان من را به شدت برطرف كرد ، بنابراین من از انجام این كار خودداری كردم ، همراه با به اشتراک گذاشتن هر یك از نگرانی هایم با هر كسی در جماعت ، تا هم تردید نداشته باشم نه ایجاد كن تقسیم بین دیگران اما نگه داشتن این مسائل برای خودم بسیار ناامیدکننده بود. سرانجام مجبور شدم از بزرگتر بودن استعفا بدهم.

یک دوست صمیمی و همکار بزرگوار با او احساس کردم که می توانم با او صحبت کنم. وی به من گفت كه از ری فرانتس خوانده است كه هیئت رئیسه در یكی از جلسات آن به طور خلاصه آموزه 1914 را در نظر گرفته و در مورد گزینه های مختلفی بحث كرده است كه در پایان تصویب نشده است. از آنجا که او به عنوان بدترین مرتدات شناخته می شد ، من هرگز چیزی از ری فرانتس نخوانده بودم. اما حالا کنجکاو ، مجبور بودم بدانم چه گزینه هایی وجود دارد؟ چرا آنها حتی گزینه های دیگری را نیز در نظر می گیرند؟ و حتی نگران کننده تر ، آیا آنها می دانند که این کتابها پشتیبانی نمی شوند و در عین حال به عمد آن را زنده می کنند؟

بنابراین ، من به جستجوی نسخه ای از بحران وجدان آنلاین پرداختم اما دریافتم که دیگر در چاپ نیست و در آن زمان تحت نوعی اختلاف حق چاپ قرار داشت. با این حال ، من به کسی برخورد نکردم که پرونده های صوتی را از آن دیکته کند ، آنها را بارگیری کرده و در ابتدا به طور مشکوک آن را گوش کردم ، انتظار داشتم که کلمات یک مرتد عصبانی JW عصبانی را شنیدم. من قبلاً سخنان منتقدان انجمن را خوانده بودم ، بنابراین عادت داشتم كه اظهارات نادرست و نقصان در استدلال را انتخاب كنم. با این حال ، متوجه شد که اینها سخنان کسی نیست که تبر برای خرد کردن داشته باشد. در اینجا مردی بود که تقریباً 60 سال از زندگی خود را در سازمان گذراند و بدیهی است که هنوز هم عاشق مردم گرفتار در آن بودند. او آشکارا کتب مقدس را خیلی خوب می دانست و سخنان او انگشتر اخلاص و حقیقت را داشت. نمی توانستم متوقف شوم! بارها و بارها در مورد 5 یا 6 به کل کتاب گوش کردم.

پس از آن ، حفظ روحیه مثبت دشوارتر شد. در حالی که در این جلسات بودم ، اغلب خودم را معطوف توجه سایر آموزه های هیئت حکومتی می کردم تا ببینم که آیا آنها شواهدی در مورد استفاده از کلام حقیقت به طور صحیح نشان داده اند یا نه. (2 تیم. 2: 15) من می دانم که خدا فرزندان اسرائیل را در گذشته انتخاب کرده و آنها را به یک ملت سامان داده است ، حتی آنها را به نام او خوانده است

شاهدان ، بنده او (عیسی. 43: 10). ملتی از مردان ناقص و در عین حال وصیت او به انجام رسید. سرانجام آن ملت فاسد شد و پس از قتل پسرش رها شد. عیسی رهبران مذهبی را بخاطر توجه بیشتر به سنن خود نسبت به کتاب مقدس محکوم کرد ، اما به آن یهودیانی که در آن زمان زندگی می کردند گفت که مطیع این ترتیبات باشند. (مت. 23: 1) با این وجود ، پس از آن ، عیسی جماعت مسیحی را تأسیس کرد و آن را به عنوان اسرائیل معنوی سامان داد. حتی اگر همه شاگردان توسط رهبران یهود به عنوان مرتد تلقی می شدند ، آنها منتخب خدا ، شاهدان او بودند. باز هم ، ملتی از مردان ناقص و آسیب پذیر در برابر فساد. در حقیقت ، عیسی خود را به مردی تشبیه كرد كه در مزرعه خود بذر ریز كاشت ، اما گفت كه دشمن آن را با علفهای هرز بیش از حد كشت می كند. وی گفت: این وضعیت تا زمانی که برداشت علفهای هرز جدا شود ، ادامه خواهد داشت. (متیو 13: 41) پولس در مورد "مرد بی قانونی" صحبت كرد كه ظاهر می شد و سرانجام می بایست توسط مسیح آشكار شود و با حضور او از بین برود. (2 thes. 2: 1-12) دعای مداوم من این بود که خداوند به من عقل و اختیار ببخشد تا بدانم چگونه این کارها انجام می شود ، و اگر من باید به حمایت از این سازمان ادامه دهم تا اینکه پسرش با فرشتگانش جمع شود. از پادشاهی او همه چیزهایی که باعث لجبازی می شود و افرادی که بی قانونی می کنند ، خارج است. من به عنوان مثال داوود منتقل شدم. هنگامی که توسط شائول تحت تعقیب بود ، وی تصمیم گرفت كه دست خود را در مقابل مسح خداوند ندهد. (1 سام. 26: 10,11) و از هاباکوک که بین رهبری قوم خدا بی عدالتی می دید ، مصمم بود که منتظر خداوند باشد. (Hab. 2: 1)

با این حال ، تحولات بعدی همه اینها را تغییر می دهد. در ابتدا ، به دلیل آنچه آموخته ام ، احساس مسئولیت جدی نسبت به خانواده ام و دیگران برای گفتن حقیقت در مورد سازمان حس کردم. اما چطور؟

من تصمیم گرفتم ابتدا به پسرم نزدیک شوم. او اکنون متاهل بود. من یک پخش کننده mp3 خریداری کردم و تمام فایلهای صوتی را روی آن بارگیری کردم و به او تقدیم کردم و گفت که چیز بسیار مهمی روی آن وجود دارد که فکر می کردم او باید بداند؛ چیزی که می تواند کل زندگی او را تغییر دهد؛ چیزی که به تبیین آشفتگی گذشته او کمک می کند و ممکن است مشکلات افسردگی وی را توضیح دهد.

من گفتم حتی اگر احساس مسئولیت کردم به او بگویم ، من آن را تقسیم نمی کنم مگر اینکه او آماده شنیدن آن باشد. در ابتدا ، او نمی دانست که چه چیزی را می گویم و فکر می کردم که ممکن است من سرطان یا یک بیماری غیرقابل تحمل داشته باشم و نزدیک به مرگ باشد. من به او اطمینان دادم که چیزی شبیه به این نیست ، اما با این وجود اطلاعات بسیار جدی در مورد شاهدان یهوه و حقیقت است. لحظه ای فکر کرد و گفت هنوز آماده نیست اما می خواست من به او اطمینان دهم که من مرتد نمی خواهم. من گفتم که اکنون فقط با شخص دیگری صحبت کرده ام و هر دو ما آنرا برای خودمان نگه می داریم و موضوع را به تنهایی بررسی می کنیم. او گفت كه به من اطلاع خواهد داد ، كه حدود شش ماه بعد انجام داد. از آن زمان او و همسرش از حضور در جلسات متوقف شده اند.

رویکرد بعدی من به همسرم بود. او مدتی می دانست که دلیل استعفا من به این دلیل است که من درگیری کردم و به امید رسیدن به مصمم بودن درگیر تحصیل شدم و مانند همسر بزرگتر با احترام به من فضا داد. من به او فاش كردم كه درمورد آنچه كه باعث دردسر من شده بود به انجمن نوشتم و از او پرسيدم آيا دوست دارد نامه من را بخواند. با این حال ، پس از اعلام استعفای من ، هوای سوء ظن شروع به احاطه من کرد. بزرگان و دیگران به همین دلیل کنجکاو بودند و احتمال واقعی وجود دارد که ممکن است از او بپرسند که او چه می داند. از این رو ، هر دو تصمیم گرفتیم صبر کنیم و ببینیم که پاسخ انجمن چه می تواند باشد.

شاید جواب آنها همه چیز را روشن کند. همچنین ، اگر او همیشه مورد توجه دیگران قرار می گرفت

او نتوانست هیچکدام از جزئیات را فاش کند - که ناشران به هر حال نتوانستند از عهده آن برآیند. در آن زمان ، من هنوز در جلسات شرکت می کردم و سعی کردم در وزارتخانه بروم اما با یک نمایش شخصی که با تمرکز بر عیسی یا کتاب مقدس است. اما طولی نکشید که احساس نگرانی کنم که من اساساً یک مذهب دروغین را نمایندگی می کنم. بنابراین متوقف شدم

در ماه مارس 25 ، 2018 دو بزرگان خواستند که بعد از جلسه با من در کتابخانه ملاقات کنند. آن روز گفتگوی ویژه "چه کسی عیسی مسیح واقعی است؟" اولین صحبت عمومی در مورد ویدیو.

آنها می خواستند به من اطلاع دهند که از کاهش فعالیت من نگران هستند و می خواستند بدانند که چگونه کار می کنم.

آیا من با هر کس دیگری از نگرانی های خود صحبت کرده ام؟ جواب دادم نه

آنها با انجمن تماس گرفتند و فهمیدند نامه من را بی جا گذاشته اند. یک برادر گفت: "در حالی که با آنها تلفنی بودیم ، می توانستیم بشنویم که برادر پرونده ها را مرور می کند و سپس آن را پیدا می کند. وی گفت که این به دلیل ادغام ادارات است. از این دو بزرگتر پرسیدم که چگونه از نامه من مطلع شدند؟ پیش از این ، من با دو بزرگان مختلف ملاقات کردم تا حداقل به آنها اطلاعات بیشتری در مورد دلیل استعفا بدهم. در آن جلسه من نامه را به آنها گفتم. اما آنها گفتند که این موضوع را نه از دو برادر دیگر ، بلکه از بزرگان جماعت همسایه که پسر و عروسم اعلام کردند دیگر قرار نیست در جلسات شرکت کنند ، شنیده اند و عروس من به بعضی از خواهران گفت که من در مورد نامه خود به انجمن با او صحبت کرده ام و از آن زمان به بعد ، هر دو پسر و عروسم از گفتگو با بزرگترها امتناع ورزیده اند. بنابراین ، آنها قبل از صحبت با دو برادر دیگر از نامه من مطلع بودند. آنها می خواستند بدانند که چرا با عروسم صحبت کرده ام؟ من به آنها گفتم او می خواهد از من در مورد اطلاعاتی كه در اینترنت پیدا كرد بپرسد كه شاهدان یهوه تنها کسانی بودند كه ادعا كردند اورشلیم توسط بابل در سال 607 قبل از میلاد تخریب شده است. همه مورخان دیگر اظهار داشتند که آن در سال 587 قبل از میلاد بوده است. آیا می توانم دلیل آن را توضیح دهم؟ من در آن زمان درباره برخی از تحقیقاتم بحث کردم و اینکه انجمن را نوشتم و چند ماه دیگر بدون پاسخ گذشته بود.

اگر من با همسرم صحبت کرده ام ، آنها پرسیدند. من به آنها گفتم كه همسرم می داند كه من بعنوان بزرگتر به دلیل سوالات آموزه ای استعفا داده ام و انجمن را نوشته ام. او از مطالب نامه من بی خبر است.

اگر من به دختر دامادم دروغ گفته ام ، چگونه می توانند مرا باور کنند؟

آنها به من اطلاع دادند كه تحقيق در حال انجام است (بدیهی است قبل از صحبت با من). سه جماعت و ناظر مدار درگیر بودند. برای خیلی ها مزاحم است و بزرگان نگران هستند. آیا این یک گنگنن رواج دارد؟ اگر ماهها بدون پاسخ انجمن می گذشت ، چرا تماس نگرفتم و از نامه سوال کردم؟ من به آنها گفتم كه من نمی خواهم به نظر برسد كه تحت فشار قرار بگیرم و منتظر هستم كه در سفر بعدی نظارت كننده مدار به این موضوع رسیدگی كنم. در این نامه سؤالاتی مطرح شده است که احساس می کنم برادران محلی صلاحیت پاسخ دادن به آنها را ندارند. آنها از این سوال پرسیدند كه چگونه می توانم احساس بزرگی به بزرگان مطالب نامه خود كنم و هنوز در مورد آن با دامادم گفتگو داشته باشم. بدیهی است که او به من احترام گذاشته و به جای ترساندن شک و تردیدهایش ، آن را

آنها را تا جایی افزایش داد که تصمیم گرفت جلوی حضور در جلسات را بگیرد. من موافقت کردم که شاید من فقط توصیه کرده ام که از یکی از بزرگانش سؤال کند.

سپس یکی از برادران ، با احساساتی بودن ، پرسید: «آیا شما اعتقاد دارید که بنده مومن کانال خداست؟ "آیا نمی دانید که به دلیل سازماندهی اینجا نشسته اید؟" هرچه راجع به خدا آموخته اید از سازمان است. "

من پاسخ دادم: "خب ، نه همه چیز".

آنها می خواستند بدانند که درک من از Matthew 24: 45 چیست؟ من سعی کردم توضیح دهم که از درک من در مورد آیه ، عیسی سوالی را مطرح کرد که واقعاً برده مومن و باهوش چیست. به برده تکلیفی داده شد و در انجام آن وظیفه هنگام بازگشت استاد ، وفادار اعلام می شود. بنابراین ، چگونه برده می تواند خود را "وفادار" قلمداد کند تا اینکه استاد آنها را چنین بیان کند؟ این شبیه به مثل مسیح در مورد استعدادها بود. (مت. 25: 23-30) این جامعه معتقد بود که یک طبقه برده شیطانی وجود دارد. با این حال ، این تنظیم شد. درک جدید این است که این یک هشدار فرضی است که در صورت شرور بودن برده چه می شود. (به جعبه 15 ژوئیه Watchtower ، جعبه 2013 در صفحه 24 مراجعه کنید) درک این مسئله دشوار است که چرا عیسی چنین شرطی نمی کرد اگر برده داری امکان شرارت وجود ندارد.

همانطور که در دیدار قبلی با دو برادر دیگر ، این دو برادر این سؤال را مطرح کردند که دیگر می توانیم به کجا برویم؟ (جان 6: 68) من سعی کردم این دلیل را مطرح کنم که سؤال پیتر به یک شخص معطوف شود و عبارت "خداوندا ، ما به کجا خواهیم رفت؟" است ، نه به کجا دیگر می توانیم برویم که گویا جایی یا سازمانی وجود داشته باشد؟ برای به دست آوردن رضایت خدا ، باید خود را با آن معاشرت کنید. تمرکز او این بود که فقط از طریق عیسی می توان عبارات زندگی ابدی را بدست آورد. یکی از بزرگان گفت: "اما از آنجا که برادر توسط عیسی منصوب شده است ، این فقط یک مورد معناشناسی نیست. از کجا دیگر می توانیم برویم - چه کسی باید به آنجا برویم فقط همین حرفها را می زند. پاسخ دادم كه وقتی پیتر صحبت كرد ، هیچ مرجع جماعت ، برده داری ، واسطه ای وجود نداشت. فقط عیسی

اما ، یک برادر اظهار داشت ، خداوند همیشه سازمانی داشته است. من خاطرنشان كردم كه طبق نظر Watchtower هیچ سال برده وفاداری برای سالهای 1,900 نبوده است. (بازدید ماه ژوئیه 15 2013 Watchtower ، صفحات 20-25 ، و همچنین گفتگوی عبادت صبح بتل ، "بنده سال 1,900 ساله نیست" ، توسط دیوید اچ اسپلین.)

دوباره سعی کردم از کتاب مقدس استدلال کنم که سازمان خدا ، ملت اسرائیل گمراه شد. تا قرن اول ، رهبران مذهبی هر کسی را که به عیسی گوش می داد محکوم می کردند. (جان 7: 44-52؛ 9: 22-3) اگر در آن زمان یهودی بودم ، تصمیم گیری دشوار می کردم. آیا باید به عیسی یا فریسیان گوش دهم؟ چگونه می توانم به نتیجه صحیح برسم؟ آیا می توانم فقط به سازمان خدا اعتماد داشته باشم و کلمه فریسیان را برای آن استفاده کنم؟ هر کسی که با این تصمیم روبرو بود مجبور بود خود را ببیند اگر عیسی آنچه را که مسیح می گوید مسیح را انجام می دهد ، انجام دهد یا خیر.

یک برادر گفت: "بگذارید این حق را بدست آورم ، بنابراین شما برده وفادار را با فریسی ها مقایسه می کنید؟ چه ارتباطی بین برده وفادار و فریسیان وجود دارد؟ "

من پاسخ دادم ، "متیو 23: 2." او آن را نگاه كرد ، اما این ارتباط را ندید كه برخلاف موسی كه قرار ملاقات الهی داشت ، فریسی ها خود را در كرسی موسی قرار دادند. اینگونه می بینم که برده قبل از اینکه استاد آنها را چنین اعلام کند ، خود را وفادار می دانند.

بنابراین ، او دوباره پرسید: "بنابراین ، شما اعتقاد ندارید که برده مومن از طرف خدا منصوب شده است

من به او گفتم که نمی دانم چگونه با عیسی مسیح گندم و علفهای هرز مطابقت دارد.

وی سپس این سؤال را مطرح كرد: "در مورد كوره؟ آیا او علیه موسی که در آن زمان خدا به عنوان کانال خود از خدا استفاده می کرد ، عصیان نکرد؟ "

پاسخ دادم ، "بله. با این حال ، انتصاب موسی با شواهد معجزه آسایی از پشتوانه خدا ثابت شد. همچنین ، وقتی با کوره و سایر شورشیان برخورد شد ، چه کسی آتش را از بهشت ​​بیرون آورد؟ چه کسی زمین را باز کرد تا آنها را بلع کند؟ آیا این موسی بود؟ تمام کارهای موسی این بود که از آنها بخواهند که آتش نگهبانان خود را بردارند و بخور دادن بخور دهند و خداوند آن را انتخاب کرد. "(شماره شماره 16)

آنها به من هشدار دادند كه خواندن ادبیات مرتد برایم مسموم است. اما من پاسخ دادم ، این بستگی به تعریف شما از مرتد دارد. ما با افرادی در این وزارتخانه ملاقات می کنیم که به ما می گویند آنها نمی توانند ادبیات ما را بپذیرند زیرا وزیر آنها به آنها گفت مرتد است. به نظر می رسید یکی از برادران نشان می دهد که هنگام حضور در بتل او یا مرتد کنندگان راجع به آنها صحبت کرده یا با آنها برخورد کرده است. همه آنها به پایان می رسند که هیچ کاری را در هماهنگی با کتابهایی که او گفت ، انجام نمی دهند. بدون رشد ، هیچ اثر موعظه بزرگی وجود ندارد. ری فرانتس عضو سابق هیئت دولت بود و وی مردی شکسته درگذشت.

آنها پرسیدند: "آیا شما هنوز هم اعتقاد دارید که عیسی پسر خدا است؟"

من پاسخ دادم: "کاملاً!" من سعی کردم توضیح دهم که قبلاً من متدیست بوده ام. وقتی شروع کردم به مطالعه کتاب مقدس با شاهدان یهوه ، من تشویق شدم که دین خود را با آنچه که در واقع کتاب مقدس می آموزد بررسی کند. من این کار را کردم و مدتها متقاعد شدم که آنچه به من آموزش داده می شود حقیقت است. با این حال ، هنگامی که سعی کردم این موارد را با خانواده ام به اشتراک بگذارم ، باعث ایجاد آشفتگی شدیدی شد. اما من به دنبال آن ادامه دادم ، زیرا احساس می كردم كه عشق به خدا باید بیش از عشق به پیوندهای خانوادگی و وفاداری به كلیسای متدیست باشد.

یکی از آنها توجه من را جلب کرد که رفتار من در سالن پادشاهی مدتی است که برای بسیاری آزاردهنده بوده است. صحبتهایی در مورد ایجاد یک کلیپ با یک برادر دیگر که در آن نزدیکی بودم صحبت شد. او آنها را "جلسات كلیسای كوچك" در پشت سالن پادشاهی نامید. دیگران ما را در مورد دیدگاه های واگرا شنیده بودند. وی گفت: من هیچ تلاشی نمی کنم که در جلسات با کسی دیگر ارتباط داشته باشم.

برخی دیگر متوجه شدند که با بیان چهره من ، هنگام اظهار نظرهای خاص در جلسات ، به نظر می رسد که آنها مخالفند. برایم بسیار ناراحت کننده بود که چهره هایم را تحت نظر و بررسی قرار می داد و افراد از شنیدن مکالمات خصوصی من نتیجه گیری می کردند. این باعث شد در نظر بگیرم که دیگر شرکت نکنم.

من به آنها گفتم که نگرانی های من به جامعه خطاب شده است. اگرچه من به آنها می دانم که من نوشته ام ، اما جزئیات آنچه را که نوشتم برای آنها فاش نکردم. اگر ادبیات انجمن را جستجو کرده ام و نمی توانم نتیجه بگیرم ، اشتراک من با آنها فقط سنگین خواهد بود. آنها چه می توانند فراتر از چاپ شده بگویند؟

آنها گفتند: "شما می توانید در مورد شبهات خود با ما صحبت کنید." "ما ممکن است بتوانیم به چیزی که شما از دست داده اید اشاره کنیم. ما میخواهیم به شما کمک کنیم. ما از شما یاری نمی کنیم. "

در یکی از جذابیت های احساسی ، یکی از آنها ادعا کرد: "قبل از هر کاری ، به بهشت ​​فکر کنید. لطفاً سعی کنید خود را با خانواده خود تصویر کنید. آیا می خواهید همه اینها را دور بیندازید؟ "

من به او گفتم که نمی توانم ببینم که چگونه تلاش برای خدمت به خداوند در هماهنگی با حقیقت این کار را از بین می برد. آرزوی من این نیست که خداوند را ترک کنم بلکه به او در روح و حقیقت خدمت کنم.

باز هم ، آنها پیشنهاد کردند که من در مورد نامه با انجمن تماس بگیرم. اما دوباره ، من تصمیم گرفتم که بهتر است صبر کنید. چند هفته پیش تماس گرفته شده بود ، آنها نامه را پیدا کرده اند. فکر می کنم بهتر است ببینیم چه پاسخی می رسد. من به آنها گفتم اگر تا زمان بازدید بعدی از سرپرست مدار بعدی از آنها نشنیدیم ، پیشنهاد می کنم نامه را با آنها به اشتراک بگذارم. به نظر می رسید یکی از برادران نشان می دهد که وی علاقه ای به شنیدن مطالب نامه ندارد. دیگر گفت که او منتظر آن است.

توافق شد که به دلیل شرایطی بهتر است که من از میکروفن ها استفاده نکنم. در آن مرحله ، احساس کردم نیاز آنها به درک برخی از انواع مجازات های خرد و در واقع کاملاً شوخ طبعی است.

از آنجا که توافق شد که من دیگر صلاحیت داشتن امتیاز در جماعت را ندارم ، روز بعد به یکی از برادران پیامک با سؤال زیر ارسال کردم:

من می فهمم: "اگر برادران احساس می کردند که بهتر است برای یک مکان گروهی دیگر خدمات ترتیب دهند."

او جواب داد:

"هی جروم. ما در مورد مکان گروه خدمات بحث کردیم و احساس می کنیم بهتر است گروه را جابجا کنیم. از مهمان نوازی در طول سالها سپاسگزارم. "

من در جلسه بین هفته بعد حضور نداشتم اما به من گفته شد كه این موضوع به همراه سخنرانی هشدار دهنده درباره خواندن ادبیات مرتد به جماعت اعلام شده است.

از آن زمان ، من به شدت در مطالعه کتاب مقدس به همراه طیف گسترده ای از مطالب منبع شامل تفسیرها ، ابزارهای اصلی زبان و سایر کمک ها نقش بسته ام. وانتهای برووی همراه با در مورد حقیقت بحث کنید خیلی کمک شایانی به من کرده اند. در حال حاضر ، همسرم هنوز در جلسات شرکت می کند. من در آنجا ترس خاصی احساس می کنم که مانع از آن می شود همه آنچه را که آموخته ام بدانم. اما با صبر و حوصله سعی می کنم بذرهایی را در اینجا کاشته کنم و امیدوارم کنجکاوی او را برانگیخته و روند بیداری او را فعال کنم. با این وجود ، فقط او و خدا می توانند چنین اتفاقی بیفتند. (1 Co 3: 5,6)

Meleti Vivlon

مقالات Meleti Vivlon.
    25
    0
    لطفا نظرات خود را دوست دارم ، لطفاً نظر دهید.x