[متن فیلم]

سلام ، من اریک ویلسون هستم. من الان در مینیاپولیس هستم ، و در پارک مجسمه ها هستم ، و پشت من می توانید این جفت مجسمه خاص را ببینید - دو زن ، اما صورت از وسط شکافته شده است - و من فکر می کنم بسیار مناسب آنچه من می خواهیم در مورد آن صحبت کنیم ، زیرا یک طرف نشان دهنده آنچه ما بودیم و طرف دیگر آنچه که هستیم ، است. و آن معجون عجیب و غریب که از گردن به پایین سرچشمه می گیرد ، که به طرز چشمگیری به نظر می رسد خمره ای است - اگر مرا ببخشید - در واقع ارتباطی با آنچه در مورد آن صحبت خواهیم کرد نیز دارد. (منظور من هیچ بی احترامی به هنرمند نیست ، اما متأسفم ، این اولین چیزی است که وقتی او چنین دیدی فکر کردم)

باشه. من اینجا هستم تا در مورد چه چیزی صحبت کنم. خوب ، ما این آهنگ را می دانیم ، "پشیمان ... من چند تا داشتم اما دوباره ، خیلی کم برای گفتن". (این آهنگ معروفی است که فکر می کنم سیناترا آن را معروف کرد.) اما در مورد ما همه پشیمان شده ایم. همه ما از زندگی که بیدار شده ایم و فهمیدیم تا چه حد هدر رفته است ، و این باعث پشیمانی از ما می شود. می توانیم بگوییم ، "نه ، تعداد کمی. زیاد! و برای بعضی از ما ، این حسرت ها ما را سنگین می کند.

بنابراین ، به عنوان مثال ، در مورد من ، امروزه من همان چیزی بودم که شما آن را نادیده می گویید. ما آن زمان این اصطلاح را نداشتیم ، یا اگر هم داشتیم ، من آن را نمی دانستم. من حتی می گویم یک شخص فوق العاده ناخوشایند در مورد من ، زیرا من در 13 سالگی کتابچه های راهنمای فنی می خواندم. تصور کنید یک کودک 13 ساله به جای اینکه بیرون برود ، ورزش کند ، من بینی ام را در کتاب های مدارها دفن کرده ام ، رادیوها ، در مورد نحوه کار مدارهای مجتمع ، نحوه کار ترانزیستورها. اینها مواردی است که من را مجذوب خود کرده و من می خواستم مدارهایی را طراحی کنم. اما مطمئناً سال 1967 بود. پایان سال 75 بود. پنج سال دانشگاه به نظر می رسید که کل اتلاف وقت است. بنابراین ، من هرگز نرفتم. دبیرستان را رها کردم. من به کلمبیا رفتم تا هفت سال در آنجا تبلیغ کنم. و وقتی بیدار شدم ، به عقب نگاه کردم که اگر من به دانشگاه می رفتم چه کاری می توانستم انجام دهم. طراحی مدارها را آموختم و سپس در آن مرحله وقتی انقلاب کامپیوتر به وجود آمد ، من در آنجا بودم. چه کسی می داند چه کاری می توانستم انجام دهم.

بازگشت به گذشته و تصور کردن همه چیزهای شگفت انگیزی که به دست می آوردید ، تمام پولی که می توانستید بدست آورید ، خانواده ای داشته باشید ، خانه ای بزرگ داشته باشید ، بسیار آسان است - هر چیزی که می خواهید در مورد آن خواب ببینید. اما هنوز رویاها است؛ هنوز در تصورات شما است. چون زندگی دوستانه نیست زندگی دشوار است. بسیاری از چیزها مانع هر رویایی می شود که می بینید.

بنابراین ، این مسئله خطر پشیمانی است ، زیرا فکر می کنیم واقعاً می توانست چنین باشد. چه کسی می داند اگر دوره دیگری را طی می کردیم چه می شد. ما فقط می دانیم که اکنون چیست ، و آنچه اکنون وجود دارد ، واقعاً بسیار با ارزش تر از آنچه فکر می کنیم ، از آنچه می فهمیم است. با نگاهی به این دو تصویر در پشت سرم - یکی همان چیزی است که ما بودیم و چهره دیگر نشان دهنده آنچه اکنون در حال تبدیل شدن هستیم هستیم. و آنچه ما اکنون در حال تبدیل شدن هستیم به مراتب با ارزش تر از آنچه بودیم. اما آنچه ما را به اینجا آورده بودند.

برای اینکه مثالی از کتاب مقدس برای شما بیاوریم ، ما Saul of Tarsus را داریم. حالا اینجا مردی بود که از تحصیلات خوبی برخوردار بود ، بدیهی است از سابقه ثروتمندی برخوردار بود. خانواده وی احتمالاً تابعیت رومی آنها را خریداری کرده اند ، زیرا دستیابی به آن چیز پرهزینه ای است ، اما وی در آن به دنیا آمد. او یونانی بلد بود. او عبری می دانست. وی در بالاترین سطح جامعه خود تحصیل کرد. اگر او همانند تحصیل ادامه می داد ، احتمالاً به سطح رهبران مردم می رسید. بنابراین او چیزهای بزرگی را برای خود تصور می کرد و غیرت او را به کارهای بزرگتر از هر کس دیگری در گروه خود یا معاصرانش سوق می داد. اما او را به آزار و اذیت مسیحیان سوق داد. اما عیسی مسیح را در پولس دید ، چیزی که هیچ کس دیگر نمی دید. و وقتی دانست که زمان مناسب است ، ظاهر شد و پولس به مسیحیت گروید.

عیسی زودتر این کار را نکرد. او این کار را نکرد قبل از اینکه پل مسیحیان را آزار دهد. زمان مناسب نبود. لحظه ای بود که در آن زمان مناسب بود. و ببینید چه چیزی باعث آن شده است

مطمئناً پولس به واسطه گناهی که در آزار و شکنجه مسیحیان و مخالفت با عیسی مسیح احساس می کرد ، تا حد زیادی رانده می شد و شاید این بخشی از دلیلی بود که او را به این اندازه مسیری سوق داد تا خود را با خدا آشتی دهد ، زیرا هیچ کس دیگری انجام نمی شود به اندازه پولس البته در خارج ، البته ، عیسی مسیح است - اما او در گروه دیگری قرار دارد. اما هیچ کس واقعاً به اندازه پولس کاری نکرده است تا پیام مسیحیان را در طول تاریخ بیشتر کند.

بنابراین ، عیسی او و هر آنچه را که داشت قبل از اینکه هر دو مورد را در نظر بگیرد فراخواند ... خوب ، آنجاست که چیز دیگری وارد می شود - turd - کلمه ای که او استفاده می کند می تواند "سرگین" باشد. او می گوید ، همه چیزهای قبلی سرشار از کود بود. (فیلیپیان 3: 8 این است که اگر می خواهید آن را پیدا کنید.) به معنای واقعی کلمه ، این کلمه به معنی "چیزهایی است که برای یک سگ پرتاب می شود". بنابراین ، واقعاً امری است که نمی خواهید لمس کنید.

آیا ما اینگونه نگاه می کنیم؟ همه کارهایی که ما انجام دادیم ... که می توانستیم انجام دهیم و انجام ندادیم ... و همه کارهایی که انجام دادیم ، اکنون شاید پشیمان شویم - آیا مانند او به آن نگاه می کنیم؟ چرند است ارزش فکر کردن را ندارد ... آیا شما وقت خود را صرف فکر کردن در مورد آن می کنید. ما هرگز به سرگین فکر نمی کنیم. برای ما نفرت انگیز است ما از آن دور می شویم. بوی ما را خاموش می کند. منزجر کننده است این روشی است که باید به آن نگاه کنیم. پشیمان نیستم که ... اوه ، کاش این کارها را می کردم ، بلکه همه اینها بی ارزش بودند. چرا ، چون چیز خیلی بهتری پیدا کردم.

وقتی خیلی ها اینطور نیستند ، چگونه می توانیم به این شکل نگاه کنیم؟

کتاب مقدس در 1 قرنتیان 2: 11-16 در مورد انسان جسمی و انسان معنوی صحبت می کند. یک انسان جسمی اینگونه به آن نگاه نخواهد کرد ، اما یک انسان معنوی چیزی را مشاهده می کند که نامرئی است. او دست خدا را در آن خواهد دید. او خواهد دید که یهوه او را به پاداش بسیار بیشتری فرا خوانده است.

ممکن است فکر کنید: "اما چرا اینقدر دیر؟" چرا اینقدر صبر کرد؟ چرا عیسی اینقدر صبر کرد تا پل را صدا کند؟ چون زمان مناسب نبود. اکنون زمان مناسب است. و این چیزی است که ما باید تمرکز کنیم.

1 پیتر 4: 10 می گوید که هر یک از ما برکت داده شده است ... خوب ، بگذارید آن را برای شما بخوانم.

"هرکدام از شما یکی از مواهب شگفت انگیز خداوند را داشته است که در خدمت دیگران استفاده می شود. بنابراین ، از هدیه خود به خوبی استفاده کنید. "

یهوه به ما هدیه داده است. اجازه دهید ما از آن استفاده کنیم در مورد من ، آن سالهایی که به مطالعه کتاب مقدس با شاهدان یهوه می پرداختم ، دانش و اطلاعات زیادی به من می داد که در غیر این صورت نمی توانستم داشته باشم. و حتی اگر آموزه های دروغین زیادی وجود داشت که من را گیج و گمراه می کرد ، من توانسته ام به آرامی آنها را مانند تلخه بیرون بریزم. بیرون آنها می روند. دیگر نمی خواهید به آنها فکر کنید. من بیشتر به حقیقتی می پردازم که می آموزم ، اما این حقیقت به دلیل سالها تحصیل امکان پذیر شده است. ما مانند گندمی هستیم که در میان علف های هرز رشد می کند. اما اکنون برداشت ، حداقل در سطح فردی ، به اصطلاح هرکدام ، بر ماست. بنابراین ، بگذارید از آنچه قبلاً داشتیم ، برای کمک به دیگران - در خدمت دیگران - استفاده کنیم.

اگر هنوز هم می دانید که این زمان بسیار زیادی از دست رفته است ، و من آنچه را که شما پشت سر گذاشته اید کوچک نمی شم - هر یک از ما و چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته ایم. در مورد من ، من هیچ فرزندی ندارم زیرا این انتخاب را کردم. افسوس دیگران حتی بدرفتاری جنسی با کودکان یا انواع دیگر سو abuse رفتار را به مراتب بدتر گذرانده اند. اینها چیزهای وحشتناکی هستند ، اما در گذشته هستند. ما نمی توانیم آنها را تغییر دهیم. اما ما می توانیم از آنها بهره مند شویم. شاید بتوانیم همدلی بیشتر با دیگران را به این دلیل یاد بگیریم ، یا به همین دلیل بیشتر به یهوه و عیسی مسیح اعتماد کنیم. به هر حال ، ما باید راه خود را پیدا کنیم. اما آنچه به ما در داشتن چشم انداز مناسب کمک می کند ، اندیشیدن درباره آنچه در آینده داریم است.

حالا ممکن است یک مثال کوچک برای شما ارائه دهم: یک پای را در نظر بگیرید. حال اگر آن پای نشان دهنده زندگی شما باشد. بیایید بگوییم که پای ... خوب ، بیایید بگوییم سال 100 است ... شما به سال 100 زندگی می کنید ، زیرا من چهره های خوب دور را دوست دارم. بنابراین یک پای صد ساله وجود دارد. اما اکنون می گویم ، رفتن به هزار سال زندگی ، بنابراین زمانی که قبل از بیدار شدن گذراندید - این یک دهم است. شما یک تکه از آن پای را که یک دهم کل آن است برش دادید.

خوب ، این خیلی بد نیست. چیزهای زیادی باقی مانده است. بسیار ارزشمندتر است.

اما شما قرار نیست هزار سال زندگی کنید ، زیرا چیزی بیشتر به ما قول داده شده است. پس بگذارید بگوییم 10,000 هزار سال. حالا این پای به 100 قطعه برش خورده است. یک قطعه صد ساله 1/100 از این است ... آن قطعه چقدر بزرگ است؟ واقعاً چقدر ریز است؟

اما شما می خواهید 100,000 سال زندگی کنید. نمی توانید یک برش را به این کوچکی برش دهید. اما بیشتر ، شما برای همیشه زندگی خواهید کرد. این همان چیزی است که کتاب مقدس نوید می دهد. طول عمر شما ، کل عمر شما در این سیستم چیزها ، در یک پای که بی نهایت است ، چقدر از یک برش کوچک است؟ نمی توانید قطعه ای را بردارید که به اندازه کافی کوچک باشد و نشان دهنده زمانی باشد که از قبل صرف کرده اید. بنابراین ، حتی اگر از نظر ما زمان زیادی به نظر برسد ، ما به زودی به آن نگاه خواهیم کرد که بسیار اندک است. و با این حساب ما می توانیم به سمت چیزهای بسیار بهتر پیش برویم ، با استفاده از هدایای خود برای کمک به دیگران و ایفای نقش خود در هدفی بزرگ که یهوه دارد.

متشکرم.

 

 

 

Meleti Vivlon

مقالات Meleti Vivlon.
    14
    0
    لطفا نظرات خود را دوست دارم ، لطفاً نظر دهید.x