[این یک تجربه بسیار غم انگیز و چشمگیر است که کم به من اجازه داده است آن را به اشتراک بگذارم. این از متن ایمیلی است که او برای من ارسال کرده است. - Meleti Vivlon]
بعد از اینکه فاجعه دیدم ، بیش از یک سال پیش شاهدان یهوه را ترک کردم و فقط می خواهم از مقاله های تشویقی شما تشکر کنم. من تو را تماشا کردم مصاحبه اخیر با جیمز پنتون و مشغول کار کردن در سریالی هستم که گذاشتید
فقط برای اینکه بدانید این برای من چقدر معنی دارد ، می توانم مختصراً شرایطم را بیان کنم. من به عنوان یک شاهد بزرگ شدم. مادرم هنگام مطالعه كلیك از حقایق را كلیك كرد. پدر من در این زمان آنجا را ترک کرد ، بخشی به این دلیل که دوست نداشت او کتاب مقدس را مطالعه کند. جماعت تمام داشته های ما بود و من خودم را در جماعت غرق کردم. من با یک خواهر ازدواج کردم زیرا فکر می کردم او روحانی است و با او برنامه ریزی خانواده کردم. بعد از عروسی ما متوجه شدم که او بچه ها را نمی خواهد ، او عاشق شایعات است ، شرکت های زن را ترجیح می دهد (لزبین) و وقتی چند سال بعد او مرا ترک کرد ، من یک نگاه اجمالی به چگونگی "معنوی" ها در جماعت به او در ترک کمک کرد و باعث ایجاد تفرقه در جماعت شد. آنهایی که فکر می کردم دوستانم هستند ، پشت کردند و این ضربه سختی به من زد. اما من هنوز پشت سازمان بودم.
من در پایان با یک خواهر شیرین در شیکاگو ملاقات کردم که عاشق آن شدم و ازدواج کردم. او به دلیل مشکلات بهداشتی نتوانست فرزندان داشته باشد ، با این حال من از شانس 2 خودم برای بچه ها کنار آمدن با کسی بسیار مهربان و شگفت انگیز چشم پوشی کردم. او بهترین ها را در من به ارمغان آورد. بعد از عروسی ما فهمیدم که او مشکلی با الکل دارد و این بدتر شد. من از طریق بسیاری از کانال ها ، از جمله بزرگان ، به دنبال کمک بودم. آنها در واقع کمک کننده بودند و با توانایی های محدود خود می توانستند کاری انجام دهند ، اما ترک اعتیاد کار سختی است. او به توانبخشی رفت و هنوز هم با اعتیاد خود که تحت کنترل نبود ، برگشت ، به همین دلیل او از این امر محروم شد. او بدون کمک کسی ، حتی خانواده اش ، این وظیفه را بر عهده داشت ، زیرا آنها شاهد بودند.
او در پایان تونل خود نیاز به دیدن نور داشت و برای بازگرداندن یک بازه زمانی درخواست کرد. آنها به او گفتند كه او فقط به خودش صدمه می زند ، بنابراین اگر می توانست 6 ماه كنترل این امر را بدست آورد ، آنها پس از آن با او صحبت می كردند. او این مسئله را از همان لحظه بسیار جدی گرفت. به دلایل مختلف شخصی ، ما در آن دوره از زمان حرکت کردیم و اکنون بزرگان و جماعت جدید داشتیم. همسرم خیلی جدید و مثبت و خوشحال و هیجان زده بود تا تازه و دوست جدیدی را شروع کند ، اما بعد از ملاقات با بزرگان ، آنها معتقد بودند که او باید در آنجا بماند حداقل 12 ماه. من با این جنگیدم و به یک دلیل اصرار کردم ، اما آنها از تهیه یکی خودداری کردند.
من تماشا کردم که همسرم در تاریکی افسردگی فرو می رود ، بنابراین وقت من یا در محل کار یا مراقبت از او می گذشت. جلوی رفتن به سالن پادشاهی را گرفتم. بارها او را از خودکشی متوقف کردم. درد عاطفی او هر شب در خوابیدن آشکار می شد و در حالی که من در محل کار بودم شروع به درمان با الکل کرد. یک روز صبح تمام شد که جسد او را در کف آشپزخانه پیدا کردم. او در خواب جان داده بود. هنگام خواب ، او به شکلی خوابیده بود که مانع تنفس او شد. تا زمان آمبولانس آمبولانس ، برای احیای او با استفاده از فشار خون و فشار داخل قفسه سینه ، تلاش کردم ، اما مدت طولانی او از اکسیژن محروم بود.
اولین تماسی که داشتم از راه دور با مادرم بود. او اصرار كرد كه من بزرگترها را برای پشتیبانی صدا می كنم ، بنابراین این كار را كردم. وقتی حاضر شدند ، دلسوز نبودند. آنها مرا دلداری ندادند. آنها گفتند ، "اگر هرگز می خواهید او را دوباره ببینید ، باید به جلسات برگردید."
در این لحظه بود که کاملاً متقاعد شدم که این مکان جایی برای یافتن خدا نیست. همه چیزهایی که به زندگی خودم اعتقاد داشتم اکنون مورد سؤال بود و تنها چیزی که می دانستم این بود که نمی توانم همه چیزهایی را که باور کرده ام کنار بگذارم. من گم شدم اما احساس کردم حقیقت وجود دارد که باید به آن ادامه دهم. شاهدان با یک چیز خوب شروع کردند و آن را به چیزی منزجر کننده و شر تبدیل کردند.
من سازمان را به خاطر مرگ وی مقصر می دانم. اگر او را رها می کردند ، او در مسیری متفاوت پیش می رفت. و حتی اگر می توان ادعا كرد كه مقصر مرگ وی نیستند ، آنها مطمئناً آخرین سال زندگی او را بدبخت كرده اند.
اکنون سعی می کنم از سیاتل کار را شروع کنم. اگر هرگز در منطقه هستید ، لطفاً به من اطلاع دهید! و کارهای برجسته را ادامه دهید. افراد بیشتر از آنچه شما می دانید توسط تحقیقات و فیلم های شما ساخته شده اند.
[ملتی می نویسد: من نمی توانم مانند این تجربه دلخراش را بخوانم بدون اینکه به هشدار مسیح به شاگردان خود ، به ویژه کسانی که مسئولیت بیشتری بر آنها گذاشته شده است ، فکر کنم. " . اما هر کس که یکی از این کوچولوها را باور کند ، این برای او بهتر خواهد بود اگر سنگ آسیابی مانند الاغ را به گردن او بیندازند و او را به دریا بیندازند. " (آقای 9:42) همه ما باید مراقب این سخنان هشدار دهنده در حال حاضر و در آینده خود باشیم تا دیگر هرگز اجازه ندهیم که با آزار دادن به یکی از بچه های کوچک ، قانون انسان و خود-عدالت فرنگی را گناه کنیم. ]
بادام ، realmente siento mucho tu situación. El Señor Jesús les dará el juicio más severo a ésos farudoos cristianos fariseos. no hay palabras que puedan consolarte، solo sigue manteniendo la fe en el Señor Jesús.
برادر عزیز بادامک. تجربه شما بسیار بسیار ناراحت کننده است. نمی توانم شما را در آغوش بگیرم ، اما حداقل می خواهم به شما بگویم وقتی تجربه تلخ شما را می خوانم به چه فکر می کردم. شما در سازمانی بودید که شما را از آمدن نزد عیسی باز می داشت. آنها هر سال در یادبود به شما می گفتند پیشنهاد زندگی ابدی او را رد کنید. برای رد نان و شراب نماد رستگاری شما. اما عیسی تو را می خواهد. او نیاز داشت که شما را از Org بیرون بکشد و به او برساند. و سپس لحظه ای باز شد که چشمان شما باز شد - همانطور که نوشتید: "ساعت بود... بیشتر بخوانید »
چه سختی! من چیزهای خیلی بدی را از دست بزرگان فاسد تجربه کرده ام ، اما آنچه آنها با همسرتان کرده اند به همان اندازه بد است.
انصراف از خدمت به سلاحی تبدیل شده است. این به عنوان راهی برای ابراز قدرت و تسلط بر دیگران استفاده می شود. آنها تحت لوای "تمیز نگه داشتن جماعت" که در کتاب مقدس وجود ندارد ، به خودشان قدرت کنترل نشده ای اعطا کرده اند. تنها چیز خوب این است که مجبور نیستیم به آنها قدرت یا نفوذ در زندگی خود بدهیم. متأسفانه ، فرآیند یادگیری که می تواند عواقب غم انگیزی را به همراه داشته باشد.
اینو خوندم و دلم شکست! چه خونسرد و بیرحمانه! با این حال ، این بزرگان در روانشناسی انسانی آموزش دیده اند و برای کمک به افرادی که از اعتیاد و یا مشکلات عاطفی رنج می برند ، صلاحیت ندارند. من برای مساله ای که در اواسط دهه 1990 با آن روبرو شدم ، ساتوتراپی دارم و این به من کمک زیادی کرد ، با این حال بزرگان در مورد کمک گرفتن از من ناراحت بودند. مدت زیادی نگذشته بود که من شروع به سال کردن آنها ، سازمان و همه چیزهایی که JW به من آموخته بود ، کردم. من دعا می کنم که این عزیز در زندگی خود آرامش و آسایش پیدا کند... بیشتر بخوانید »
آیا این راهی است که سازمان هدایت کرده است؟ آیا این روشی است که همیشه بوده است؟ چه دسته ای بسته بندی شده و با کنترل ذهن. آنچه واقعاً زندگی خارج از من را نگران و شوکه می کرد این بود که در آخرین مراحل حضور در سازمان بودم. یک الگوی بزرگ پدید آمده بود. برادرانی که مسیحیت واقعی را انجام می دادند ، رتبه بندی می شدند. به نظر می رسد بیشتر بزرگان در دنیای دیگری زندگی می کنند. یک دنیای شرکتی. یک جهان ذهنیت سازمانی. مرد ، من دلسرد شدم بعد از آن ترکهای کمی در سد شروع به باز شدن کردند. آنقدر غم انگیز است که همه آن مشروط است... بیشتر بخوانید »
حق با شماست ، بسیاری از بزرگان در همان دنیا زندگی نمی کنند. آنها در جماعت موضعی دارند كه توسط سازمان تعریف شده است و واقع بینانه نیست. بسیاری از بزرگان زیر نظر مدیر فروشان سنگین فروش ، مأمور نظارت بر مدار را به عهده دارند که به تعداد آنها قضاوت می شود. ظاهراً تئوریک است ، اما مانند هر مشاوری عمل می کند. من با این ارزیابی که شرکت چاپ و نشر است موافق نیستم. فکر می کنم بیشتر درباره ساختن یک امپراتوری املاک و مستغلات است و آنها شروع به پرواز می کنند. یادم می آید که من غسل تعمید کردم و ناگهان عشق بمبی جایگزین شد... بیشتر بخوانید »
این غم انگیز است. قلب من برای چنین افرادی که نیازی به مجازات ندارند ، بلکه نیاز به عشق و محبت و درک دارند گریه می کند. نگرش بزرگان مرا به یاد می آورد نگرش فریزی که عیسی به ما هشدار داد ، متی 23: «شما فریسیان و معلمان برای مشکل دارید! شما چیزی نیست جز نمایش ها. شما مانند مقبره هایی هستید که سفید شده اند. در قسمت بیرونی آنها زیبا هستند ، اما در داخل آنها پر از استخوان و پلید است. 28 این همان چیزی است که شما مانند آن هستید. در خارج به نظر می رسد خوب است ، اما در درون شما شرور هستید و فقط وانمود می کنید که خوب هستند. " آنها ادعا می کنند... بیشتر بخوانید »
داستان بسیار غم انگیز اما متاسفانه بسیار رایج. من به یاد می آورم که یک خواهر بدسرپرست (کودکی) در اواخر زندگی از همکاری خارج شد. او همچنین خودکشی شد بنابراین از او پرسید که آیا بزرگان می توانند به او سر بزنند؟ یکی از بزرگان پس از ریختن قلبش گفت: "ما تصور می کنیم چه کار کنیم ، شما را به دلیل اینکه خودکشی کرده اید دوباره احیا کنید؟" خالق ما روحانیون یهودی باستان را محکوم کرد که نتوانستند "گوسفندان را بانداژ کنند" حزقیال: 34: 4 "شما ضعیف را تقویت نکرده اید و مریض را شفا نداده اید و یا مجروحان را بند نیاورده اید. شما ولگردها را برنگردانید یا به دنبال آنها نگردید... بیشتر بخوانید »