طبیعت خدا: چگونه خداوند می تواند سه شخص متمایز، اما فقط یک موجود باشد؟
یک مشکل اساسی در عنوان این ویدیو وجود دارد. آیا می توانید آن را تشخیص دهید؟ اگر نه، در پایان به آن خواهم رسید. در حال حاضر، میخواهم اشاره کنم که پاسخهای بسیار جالبی به ویدیوی قبلی خود در این سری Trinity دریافت کردم. من میخواستم تحلیلی از متون اثباتی رایج تثلیثی را شروع کنم، اما تصمیم گرفتم آن را تا ویدیوی بعدی متوقف کنم. ببینید، برخی افراد از عنوان آخرین ویدیو که این بود، استثناء گرفتند.تثلیث: خدا داده شده یا منشأ آن شیطان است؟آنها نفهمیدند که «داده شده از سوی خدا» به معنای «نازل شده از سوی خدا» است. شخصی پیشنهاد کرد که عنوان بهتر این بود: "آیا تثلیث مکاشفه ای از جانب خداست یا از جانب شیطان؟" اما آیا وحی حقیقتی نیست که پنهان شود و سپس آشکار شود یا «آشکار شود»؟ شیطان حقایق را آشکار نمی کند، بنابراین فکر نمی کنم این عنوان مناسبی باشد.
شیطان می خواهد هر کاری که می تواند انجام دهد تا فرزندخواندگی فرزندان خدا را خنثی کند، زیرا وقتی تعداد آنها تکمیل شود، وقت او تمام شده است. بنابراین، هر کاری که بتواند برای جلوگیری از رابطه مناسب بین شاگردان عیسی و پدر آسمانی آنها انجام دهد، انجام خواهد داد. و یک راه عالی برای انجام آن ایجاد یک رابطه تقلبی است.
وقتی یکی از شاهدان یهوه بودم، یهوه خدا را پدرم می دانستم. نشریات سازمان همواره ما را به داشتن ارتباط نزدیک با خدا به عنوان پدر آسمانی خود تشویق می کردند و به این باور می رسیدیم که با پیروی از دستورالعمل های سازمانی امکان پذیر است. علیرغم آنچه که نشریات آموزش می دادند، من هرگز به خود به عنوان یک دوست خدا نگاه نمی کردم، بلکه به عنوان یک پسر به خودم نگاه می کردم، حتی اگر به این باور رسیدم که فرزند پسری دو سطح دارد، یکی آسمانی و دیگری زمینی. تنها پس از رهایی از آن ذهنیت محرمانه بود که توانستم ببینم رابطه ای که فکر می کردم با خدا دارم تخیلی است.
نکته ای که من سعی می کنم بیان کنم این است که ما به راحتی می توانیم فریب بخوریم و فکر کنیم بر اساس آموزه هایی که توسط مردان به ما تعلیم داده شده است، رابطه خوبی با خدا داریم. اما عیسی آمد تا آشکار کند که تنها از طریق او است که به خدا می رسیم. او دری است که ما از آن وارد می شویم. او خود خدا نیست. ما جلوی در توقف نمی کنیم، بلکه از در می گذریم تا به یهوه خدا که پدر است برسیم.
من معتقدم تثلیث تنها راه دیگری است - تاکتیک دیگری از شیطان - برای اینکه مردم تصور نادرستی از خدا داشته باشند تا فرزندخواندگی فرزندان خدا را خنثی کنند.
من می دانم که من یک تثلیث را در این مورد متقاعد نخواهم کرد. من آنقدر زندگی کرده ام و به اندازه کافی با آنها صحبت کرده ام که بدانم چقدر بیهوده است. نگرانی من فقط برای کسانی است که بالاخره با واقعیت سازمان شاهدان یهوه بیدار می شوند. من نمی خواهم آنها را فریفته یک دکترین نادرست دیگر صرفاً به این دلیل که به طور گسترده پذیرفته شده است.
شخصی در مورد ویدیوی قبلی نظر داد و در مورد آن گفت:
در ابتدا به نظر می رسد مقاله فرض می کند که خدای متعالی جهان را می توان از طریق هوش درک کرد (اگرچه بعداً به نظر می رسد که از آن عقب نشینی می کند). کتاب مقدس این را آموزش نمی دهد. در واقع برعکس را می آموزد. به قول پروردگارمان: «ای پدر، ای پروردگار آسمان و زمین، تو را سپاس میگویم که این چیزها را از خردمندان و خردمندان پنهان کردی و به کودکان نازل کردی».
این کاملا خنده دار است که این نویسنده سعی دارد استدلالی را که من به کار بردم علیه تفسیر تثلیثی کتاب مقدس تغییر دهد و ادعا کند که آنها اصلاً این کار را نمی کنند. آنها سعی نمی کنند "خدای متعالی جهان را از طریق هوش" درک کنند. بعدش چی شد؟ چگونه به این ایده از خدای سه گانه رسیدند؟ آیا به وضوح در کتاب مقدس بیان شده است تا کودکان کوچک به این نکته پی ببرند؟
یکی از معلمان محترم تثلیث اسقف NT Wright از کلیسای انگلستان است. او این را در ویدئویی در 1 اکتبر 2019 با عنوان "آیا عیسی خداست؟ (پرسش و پاسخ NT رایت)"
بنابراین آنچه در اولین روزهای ایمان مسیحی مییابیم این است که آنها داستان خدا را مانند داستان عیسی میگفتند. و اکنون داستان خدا را به عنوان داستان روح القدس بیان می کنیم. و بله آنها همه نوع زبان را قرض گرفتند. آنها زبان را از کتاب مقدس، از کاربردهایی مانند «پسر خدا» و شاید چیزهای دیگری را از فرهنگ اطراف - و همچنین ایده حکمت خدا، که خدا برای ساختن جهان و استفاده از آن استفاده کرد، انتخاب کردند. که او سپس به جهان فرستاد تا آن را نجات دهد و دوباره شکل دهد. و همه اینها را در آمیزه ای از شعر و نیایش و تأملات الهیاتی در هم آمیختند، به طوری که با وجود اینکه چهار قرن بعد از آن آموزه هایی مانند تثلیث بر حسب مفاهیم فلسفی یونانی چکش خوردند، این ایده که یک خدا وجود دارد که اکنون وجود دارد. در و به عنوان عیسی شناخته شد و روح از ابتدا آنجا بود.»
بنابراین، چهار قرن پس از آنکه مردانی که تحت تأثیر روحالقدس مینوشتند، مردانی که کلام الهامشده خدا را نوشتند، مردند... چهار قرن پس از آن که پسر خود خدا وحی الهی را با ما در میان گذاشت، چهار قرن بعد، دانشمندان خردمند و روشنفکر. تثلیث را از نظر مفاهیم فلسفی یونانی چکش کرد.
پس این بدان معناست که اینها «بچههای کوچک» بودند که پدر حقیقت را برایشان آشکار میسازد. این «بچههای کوچک» نیز کسانی بودند که از فرمان امپراتور روم تئودوسیوس پس از شورای قسطنطنیه در سال 381 پس از میلاد حمایت کردند که قانوناً مجازات تثلیث را رد کرد و در نهایت منجر به اعدام افرادی شد که آن را انکار کردند.
باشه بسیارخوب. من آن را دریافت می کنم.
حالا استدلال دیگری که میکنند این است که ما نمیتوانیم خدا را درک کنیم، واقعاً نمیتوانیم ماهیت او را درک کنیم، بنابراین باید تثلیث را به عنوان واقعیت بپذیریم و سعی نکنیم آن را توضیح دهیم. اگر بخواهیم منطقی آن را توضیح دهیم، به جای کودکان کوچکی که به آنچه پدرشان می گوید اعتماد می کنند، مانند خردمندان و روشنفکران رفتار می کنیم.
مشکل این استدلال اینجاست. قرار دادن گاری جلوی اسب است.
اجازه دهید من آن را اینگونه توضیح دهم.
1.2 میلیارد هندو روی زمین وجود دارد. این سومین دین بزرگ روی زمین است. اکنون، هندوها نیز به تثلیث اعتقاد دارند، اگرچه نسخه آنها با مسیحیت متفاوت است.
برهما، خالق وجود دارد. ویشنو، حافظ و شیوا، ویرانگر.
حالا من از همان استدلالی استفاده می کنم که تثلیث ها در مورد من به کار برده اند. شما نمی توانید تثلیث هندو را از طریق هوش درک کنید. شما فقط باید بپذیرید که چیزهایی وجود دارد که ما نمی توانیم درک کنیم، اما باید به سادگی آنچه را که خارج از درک ما است بپذیریم. خوب، این تنها زمانی کار می کند که بتوانیم ثابت کنیم که خدایان هندو واقعی هستند. در غیر این صورت، این منطق به رخ می کشد، آیا شما موافق نیستید؟
پس چرا باید برای تثلیث جهان مسیحیت متفاوت باشد؟ می بینید، ابتدا باید ثابت کنید که یک تثلیث وجود دارد، و سپس و تنها پس از آن، می توانید بحث راز آن را فراتر از درک ما بیان کنید.
در ویدیوی قبلی خود، چندین استدلال برای نشان دادن نقص در دکترین تثلیث ارائه کردم. در نتیجه، من نظرات زیادی از تثلیث گرایان مشتاق در دفاع از دکترین خود دریافت کردم. چیزی که برایم جالب بود این بود که تقریباً هر یک از آنها به طور کامل تمام استدلال های من را نادیده گرفتند و فقط استاندارد خود را مطرح کردند. متون اثباتی. چرا آنها استدلال های من را نادیده می گیرند؟ اگر آن ادله معتبر نبود، اگر حقیقتی در آنها نبود، اگر استدلال من ناقص بود، قطعاً همه آنها را می پریدند و مرا به دروغگو نشان می دادند. درعوض، آنها تصمیم گرفتند که همه آنها را نادیده بگیرند و فقط به متون اثباتی که قرنها از آنها عقبنشینی میکردند، بازگردند.
با این حال، یکی از دوستانم را پیدا کردم که با احترام نوشت، که من همیشه از آن قدردانی می کنم. او همچنین به من گفت که من واقعاً دکترین تثلیث را درک نمی کنم، اما او متفاوت است. وقتی از او خواستم آن را برایم توضیح دهد، در واقع پاسخ داد. من از همه کسانی که در گذشته این اعتراض را مطرح کردهاند خواستهام که درک خود از تثلیث را برای من توضیح دهند، و هرگز توضیحی دریافت نکردهام که تفاوت قابل توجهی با تعریف استاندارد ارائه شده در ویدیوی قبلی که معمولاً به آن اشاره میشود، داشته باشد. تثلیث هستی شناختی با این وجود، من امیدوار بودم که این بار متفاوت باشد.
تثلیث ها توضیح می دهند که پدر، پسر و روح القدس سه شخص در یک موجود هستند. برای من، کلمه "شخص" و کلمه "هستی" اساساً به یک چیز اشاره دارند. مثلا من یک آدم هستم. من هم یک انسان هستم. من واقعاً تفاوت معنی داری بین این دو کلمه نمی بینم، بنابراین از او خواستم آن را برای من توضیح دهد.
این چیزی است که او نوشت:
یک شخص، همانطور که در مدل های الهیات تثلیث استفاده می شود، مرکز آگاهی است که دارای خودآگاهی و آگاهی از داشتن هویتی متمایز از دیگران است.
حالا بیایید یک دقیقه به آن نگاه کنیم. من و شما هر دو دارای یک "مرکز آگاهی است که دارای خودآگاهی است". ممکن است تعریف معروف زندگی را به خاطر بیاورید: "من فکر می کنم، پس هستم." بنابراین هر فردی از تثلیث «آگاهی به داشتن هویتی متمایز از دیگران دارد». آیا این همان تعریفی نیست که هر یک از ما از کلمه "شخص" می دهیم؟ البته، یک مرکز آگاهی در بدن وجود دارد. این که آیا آن بدن از گوشت و خون باشد یا از روح باشد، واقعاً این تعریف از "شخص" را تغییر نمی دهد. پولس در نامه خود به قرنتیان نشان می دهد که:
«رستاخیز مردگان نیز چنین خواهد بود. بدنی که کاشته می شود فانی است، زنده می شود فاسد نشدنی. در خواری کاشته می شود، در جلال زنده می شود. در ضعف کاشته می شود، با قدرت زنده می شود. بدن طبیعی کاشته می شود، بدن روحانی برمی خیزد.
اگر جسم طبیعی وجود داشته باشد، جسم روحانی نیز وجود دارد. پس نوشته شده است: «اولین انسان آدم موجود زنده شد». آخرین آدم، روح حیات بخش.» (اول قرنتیان 1:15-42 NIV)
این شخص سپس با مهربانی به توضیح معنای "هستی" پرداخت.
وجود، جوهر یا ماهیت، همانطور که در زمینه الهیات تثلیثی به کار می رود، به صفاتی اطلاق می شود که خدا را از همه موجودات دیگر متمایز می کند. برای مثال خداوند قادر مطلق است. مخلوقات قادر مطلق نیستند. پدر و پسر در شکل وجود یا هستی یکسانی اشتراک دارند. اما، آنها هویت شخصی مشابهی ندارند. آنها «دیگران» متمایز هستند.
استدلالی که من مکرراً دریافت می کنم - و اشتباه نمی کنم، کل دکترین تثلیث به پذیرش این استدلال بستگی دارد - استدلالی که من بارها دریافت می کنم این است که ذات خدا خداست.
برای نشان دادن این موضوع، من بیش از یک تثلیث تلاش کرده ام که تثلیث را با استفاده از تصویر طبیعت انسان توضیح دهند. اینجوری میشه:
جک انسان است. جیل انسان است. جک از جیل متمایز است و جیل از جک متمایز است. هر کدام یک شخص متمایز هستند، با این حال هر یک انسان است. آنها ماهیت یکسانی دارند.
ما می توانیم با آن موافق باشیم، نمی توانیم؟ منطقی است. حالا یک تثلیثی از ما میخواهد که در یک بازی کوچک با کلمات شرکت کنیم. جک یک اسم است. جیل یک اسم است. جملات از اسم (اشیاء) و فعل (عمل) ساخته شده اند. جک نه تنها یک اسم است، بلکه یک نام است، بنابراین ما آن را یک اسم خاص می نامیم. در زبان انگلیسی، اسمهای خاص را با حروف بزرگ مینویسیم. در چارچوب این بحث، فقط یک جک و فقط یک جیل وجود دارد. "انسان" نیز یک اسم است، اما یک اسم خاص نیست، بنابراین آن را با حروف بزرگ نمینویسیم مگر اینکه جملهای را شروع کند.
تا کنون، خیلی خوب است.
یهوه یا یهوه و عیسی یا یشوا اسامی هستند و بنابراین اسمهای خاص هستند. در چارچوب این بحث فقط یک یهوه و فقط یک یشوا وجود دارد. بنابراین ما باید بتوانیم آنها را جایگزین جک و جیل کنیم و این جمله همچنان از نظر گرامری صحیح خواهد بود.
بیا این کار را انجا دهیم.
یهوه انسان است. یشوا انسان است. یهوه از یهوه متمایز است و یشوا از یهوه متمایز است. هر کدام یک شخص متمایز هستند، با این حال هر یک انسان است. آنها ماهیت یکسانی دارند.
این جمله در حالی که از نظر دستوری صحیح است، نادرست است، زیرا نه یهوه و نه یشوا انسان نیستند. اگر خدا را جایگزین انسان کنیم چه؟ این همان کاری است که یک فرد تثلیثی انجام می دهد تا بتواند ادعای خود را مطرح کند.
مشکل این است که "انسان" یک اسم است، اما یک اسم خاص نیست. از طرف دیگر، خدا یک اسم خاص است و به همین دلیل است که آن را با حروف بزرگ می نویسیم.
وقتی یک اسم خاص را جایگزین «انسان» میکنیم، این اتفاق میافتد. ما میتوانیم هر اسمی را انتخاب کنیم، اما من سوپرمن را انتخاب میکنم، شما آن پسر شنل قرمزی را میشناسید.
جک سوپرمن است. جیل سوپرمن است. جک از جیل متمایز است و جیل از جک متمایز است. هر کدام یک شخص متمایز هستند، اما هر کدام سوپرمن هستند. آنها ماهیت یکسانی دارند.
این معنی ندارد، اینطور نیست؟ سوپرمن ماهیت یک شخص نیست، سوپرمن یک موجود، یک شخص، یک موجود آگاه است. خوب، حداقل در کتاب های کمیک، اما شما متوجه موضوع می شوید.
خداوند یک موجود منحصر به فرد است. یکی از نوع. خدا نه ذات اوست، نه ذات و نه جوهر او. خدا همانی است که هست، نه آن چیزی که هست. من کی هستم؟ اریک. من چی هستم ای انسان تفاوت را می بینید؟
اگر نه، بیایید چیز دیگری را امتحان کنیم. عیسی به زن سامری گفت که «خدا روح است» (یوحنا 4:24 NIV). بنابراین همانطور که جک انسان است، خدا نیز روح است.
اکنون به گفته پولس، عیسی نیز روح است. "اولین انسان، آدم، یک انسان زنده شد." اما آدم آخر - یعنی مسیح - روح حیات بخش است.» (اول قرنتیان 1:15 NLT)
آیا روح خدا و مسیح هر دو به این معناست که هر دو خدا هستند؟ آیا می توانیم جمله خود را برای خواندن بنویسیم:
خدا روح است عیسی روح است. خدا از عیسی متمایز است و عیسی نیز از خدا متمایز است. هر کدام یک شخص متمایز هستند، اما هر کدام یک روح هستند. آنها ماهیت یکسانی دارند.
اما فرشتگان چطور؟ فرشتگان نیز روح هستند: "در صحبت از فرشتگان می گوید: "فرشتگان خود را ارواح و بندگان خود را شعله های آتش می سازد." (عبرانیان 1: 7).
اما یک مشکل بزرگتر در مورد تعریف «هستی» وجود دارد که تثلیث گرایان آن را می پذیرند. بیایید دوباره به آن نگاه کنیم:
وجود، جوهر یا ماهیت، همانطور که در زمینه الهیات تثلیثی استفاده می شود، به صفاتی اشاره دارد که خدا را از همه موجودات دیگر متمایز می کند. برای مثال خداوند قادر مطلق است. مخلوقات قادر مطلق نیستند. پدر و پسر در شکل وجود یا هستی یکسانی اشتراک دارند. اما، آنها هویت شخصی مشابهی ندارند. آنها «دیگران» متمایز هستند.
پس «هستی» به صفاتی اطلاق می شود که خداوند را از سایر موجودات متمایز می کند. خوب، بیایید آن را بپذیریم تا ببینیم ما را به کجا می برد.
یکی از صفاتی که نگارنده بیان می کند خداوند را از همه موجودات متمایز می کند قدرت مطلق است. خداوند توانا و قادر مطلق است، به همین دلیل است که اغلب او را از دیگر خدایان به عنوان «خدای قادر متعال» متمایز می کند. یهوه خدای متعال است.
«وقتی ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر او ظاهر شد و گفت: «من خدای قادر مطلق هستم. در برابر من با وفاداری قدم بردارید و بی عیب باشید.» (پیدایش 17:1 NIV)
مکان های متعددی در کتاب مقدس وجود دارد که در آن YHWH یا یهوه را قادر مطلق می نامند. از طرف دیگر یشوع یا عیسی هرگز قادر مطلق خوانده نمی شود. به عنوان بره، او جدا از خدای متعال به تصویر کشیده شده است.
«من معبدی در شهر ندیدم، زیرا یهوه خدای قادر مطلق و بره معبد آن هستند.» (مکاشفه 21:22 NIV)
عیسی بهعنوان یک روح حیاتبخش قیامکرده اعلام کرد که «تمام قدرت در آسمان و روی زمین به من داده شده است.» (متی 28:18 NIV)
خداوند متعال به دیگران اختیار می دهد. هیچکس به خداوند متعال اختیاری نمی دهد.
من میتوانم ادامه دهم، اما نکته اینجاست که بر اساس تعریفی که «بودن... اشاره به صفاتی دارد که خدا را از موجودات دیگر متمایز میکند»، عیسی یا یشوآ نمیتوانند خدا باشند زیرا عیسی قادر مطلق نیست. برای این موضوع، او هم همه نمی داند. این دو ویژگی از وجود خداوند است که عیسی در آنها سهیم نیست.
حالا به سوال اصلی من برگردم. یک مشکل اساسی در عنوان این ویدیو وجود دارد. آیا می توانید آن را تشخیص دهید؟ حافظه شما را تازه می کنم، عنوان این ویدیو این است:طبیعت خدا: چگونه خداوند می تواند سه شخص متمایز، اما فقط یک موجود باشد؟"
مشکل در دو کلمه اول است: "طبیعت خدا".
طبق گفته مریام وبستر، طبیعت به صورت زیر تعریف می شود:
1: دنیای فیزیکی و هر آنچه در آن است.
این یکی از زیباترین موجودات موجود در طبیعت است.
2: مناظر طبیعی یا محیط اطراف.
"ما برای لذت بردن از طبیعت پیاده روی کردیم."
3: شخصیت اصلی یک شخص یا چیز.
دانشمندان ماهیت ماده جدید را مطالعه کردند.
همه چیز در مورد کلمه از خلقت سخن می گوید نه خالق. من انسانم. این طبیعت من است. من به موادی وابسته هستم که از آنها زندگی می کنم. بدن من از عناصر مختلفی تشکیل شده است، مانند هیدروژن و اکسیژن که مولکول های آب را تشکیل می دهند که 60 درصد وجود من را تشکیل می دهد. در واقع 99 درصد بدن من تنها از چهار عنصر هیدروژن، اکسیژن، کربن و نیتروژن ساخته شده است. و چه کسی آن عناصر را ساخته است؟ خدایا البته قبل از اینکه خدا جهان را خلق کند، آن عناصر وجود نداشتند. این جوهر من است. این چیزی است که من برای زندگی به آن وابسته هستم. پس چه عناصری بدن خدا را تشکیل می دهند؟ خدا از چه ساخته شده است؟ جوهر او چیست؟ و چه کسی ماده او را ساخته است؟ آیا او مانند من برای زندگی به مواد خود وابسته است؟ اگر چنین است، پس چگونه می تواند قادر متعال باشد؟
این سؤالات ذهن را درگیر می کند، زیرا از ما خواسته می شود تا به چیزهایی خارج از قلمرو واقعیت خود پاسخ دهیم که هیچ چارچوبی برای درک آنها نداریم. برای ما، همه چیز از چیزی ساخته شده است، بنابراین همه چیز به جوهری بستگی دارد که از آن ساخته شده است. چگونه خداوند متعال از جوهر ساخته نمی شود، اما اگر از جوهر ساخته شده است چگونه می تواند خدای متعال باشد؟
ما از کلماتی مانند «طبیعت» و «جوهر» برای بیان ویژگی های خداوند استفاده می کنیم، اما باید مراقب باشیم که از آن فراتر نرویم. حال اگر وقتی صحبت از ذات خدا می کنیم با ویژگی ها سر و کار داریم نه جوهر، این را در نظر بگیرید: من و شما به صورت خدا آفریده شده ایم.
«هنگامی که خداوند انسان را آفرید، او را شبیه خدا ساخت. نر و ماده را آفرید و برکت داد و به هنگام خلقت آنها را مرد نامید.» (پیدایش 5:1، 2 ESV)
بنابراین ما می توانیم عشق نشان دهیم، عدالت را رعایت کنیم، با خرد رفتار کنیم، و قدرت به کار ببریم. می توان گفت که ما با خداوند در تعریف سوم از «طبیعت» شریک هستیم که عبارت است از: «شخصیت اصلی یک شخص یا یک چیز».
بنابراین در یک مفهوم بسیار بسیار نسبی، ما در ماهیت خدا سهیم هستیم، اما این نکته ای نیست که تثلیث ها هنگام ترویج نظریه خود به آن وابسته هستند. آنها می خواهند ما باور کنیم که عیسی از هر نظر خداست.
اما یک دقیقه صبر کنید! آیا ما نخوانده ایم که "خدا روح است" (یوحنا 4:24 NIV)؟ آیا این طبیعت او نیست؟
خوب، اگر بپذیریم که آنچه عیسی به زنان سامری میگفت مربوط به ماهیت خداست، پس عیسی نیز باید خدا باشد، زیرا طبق اول قرنتیان 1:15 او «روح حیاتبخش» است. اما این واقعاً مشکلی را برای Trinitarians ایجاد می کند زیرا جان به ما می گوید:
«دوستان عزیز، اکنون ما فرزندان خدا هستیم و آنچه خواهیم بود هنوز مشخص نشده است. اما می دانیم که وقتی مسیح ظاهر شود، مانند او خواهیم بود، زیرا او را همانگونه که هست خواهیم دید.» (اول یوحنا 1:3 NIV)
اگر عیسی خدا باشد و ما نیز مانند او باشیم و در طبیعت او شریک باشیم، پس ما نیز خدا خواهیم بود. عمدا دارم احمق میشم من می خواهم تأکید کنم که ما باید از تفکر فیزیکی و جسمانی دست برداریم و شروع به دیدن چیزها با ذهن خدا کنیم. خدا چگونه ذهن خود را با ما در میان می گذارد؟ چگونه ممکن است موجودی که وجود و هوش او بی نهایت است، خود را با شرایطی که ذهن بسیار محدود انسانی ما می تواند با آن ارتباط برقرار کند توضیح دهد؟ او مانند پدری که چیزهای پیچیده ای را برای یک کودک بسیار خردسال توضیح می دهد، رفتار می کند. او از اصطلاحاتی استفاده می کند که در دانش و تجربه کودک قرار می گیرد. در این پرتو، آنچه پولس به قرنتیان می گوید را در نظر بگیرید:
اما خدا آن را به وسیله روح خود به ما آشکار کرده است، زیرا روح در همه چیز، حتی اعماق خدا جستجو می کند. و چه کسی است که می داند چه چیزی در انسان است جز روح انسان که در اوست؟ بنابراین انسان نمی داند که در خدا چیست، فقط روح خدا می داند. اما ما روح جهان را نگرفتیم، بلکه روحی را که از جانب خداست، دریافت کردیم تا عطیه ای را که از جانب خدا به ما عطا شده است، بشناسیم. اما آن چیزهایی که ما می گوییم در تعلیم کلمات حکمت انسان نیست، بلکه در تعلیم روح است، و ما چیزهای روحانی را با روحانی مقایسه می کنیم.
زیرا انسان خودخواه چیزهای روحانی را دریافت نمی کند، زیرا آنها برای او دیوانگی هستند، و او قادر به دانستن نیست، زیرا آنها توسط روح شناخته می شوند. اما یک انسان روحانی همه چیز را قضاوت می کند و هیچ مردی او را قضاوت نمی کند. زیرا چه کسی عقل یهوه یهوه را شناخته است تا او را بیاموزد؟ اما ما ذهن مسیح را داریم. (اول قرنتیان 1:2-10 کتاب مقدس آرامی به زبان انگلیسی ساده)
پولس از اشعیا 40:13 نقل می کند که در آن نام الهی، YHWH، ظاهر می شود. چه کسی روح یهوه را هدایت کرده یا مشاور او به او تعلیم داده است؟ (اشعیا 40:13 ASV)
از اینجا ابتدا می آموزیم که برای درک چیزهای ذهن خدا که فراتر از ماست، باید ذهن مسیح را که می توانیم بشناسیم، بشناسیم. باز هم، اگر مسیح خداست، پس این معنی ندارد.
حال ببینید روح در این چند آیه چگونه به کار رفته است. ما داریم:
- روح در همه چیز جستجو می کند، حتی اعماق خدا.
- روح مرد.
- روح خدا.
- روحی که از جانب خداست.
- روح جهان.
- چیزهای معنوی به روحانی.
در فرهنگ ما به «روح» به عنوان موجودی غیرجسمانی می نگریم. مردم بر این باورند که وقتی می میرند، هوشیاری آنها همچنان زنده است، اما بدون بدن. آنها معتقدند روح خدا در واقع خداست، یک شخص متمایز. اما پس روح جهان چیست؟ و اگر روح جهان موجود زنده نیست، چه مبنایی برای اعلام اینکه روح یک انسان موجود زنده است؟
ما احتمالاً با تعصبات فرهنگی گیج شده ایم. وقتی عیسی به زن سامری گفت که «خدا روح است» واقعاً چه چیزی به زبان یونانی میگفت؟ آیا او به آرایش، طبیعت یا جوهر خدا اشاره می کرد؟ کلمه ای که در یونانی "روح" ترجمه شده است پنومو، که به معنای "باد یا نفس" است. چگونه یک یونانی دوران باستان چیزی را که نمی توانست ببیند و کاملاً بفهمد، اما هنوز می تواند بر او تأثیر بگذارد، تعریف کند؟ او نمی توانست باد را ببیند، اما می توانست آن را حس کند و ببیند که اشیا را حرکت می دهد. او نمی توانست نفس خود را ببیند، اما می توانست از آن برای فوت شمع یا برافروختن آتش استفاده کند. بنابراین یونانیان استفاده کردند پنومو (نفس یا باد) برای اشاره به چیزهای نادیده ای که هنوز می تواند بر انسان تأثیر بگذارد. در مورد خدا چطور؟ خدا برای آنها چه بود؟ خدا بود پنوما فرشتگان چیست؟ فرشتگان هستند پنومو. نیروی حیاتی که می تواند بدن را ترک کند و پوسته ای بی اثر بگذارد چیست: پنومو.
علاوه بر این، خواسته ها و انگیزه های ما دیده نمی شوند، اما آنها ما را به حرکت در می آورند و به ما انگیزه می دهند. بنابراین اساسا، کلمه برای نفس یا باد در یونانی، پنومو، تبدیل به گیرایی برای هر چیزی شد که دیده نمی شود، اما حرکت می کند، تأثیر می گذارد یا بر ما تأثیر می گذارد.
ما فرشتگان را ارواح می نامیم، اما نمی دانیم از چه چیزی ساخته شده اند، بدن روحانی آنها از چه ماده ای تشکیل شده است. چیزی که ما می دانیم این است که آنها در زمان وجود دارند و محدودیت های زمانی دارند، به این ترتیب یکی از آنها به مدت سه هفته توسط یک روح یا روح دیگر نگه داشته شد. پنومو در راه دانیل (دانیال 10:13) وقتی عیسی بر شاگردان خود دمید و گفت: «روح القدس را دریافت کنید»، در واقع گفت: «نفس مقدس بگیرید.» پنوما. هنگامی که عیسی درگذشت، «روح خود را تسلیم کرد»، او به معنای واقعی کلمه، «نفس خود را تسلیم کرد».
خداوند متعال، خالق همه چیز، منبع همه قدرت، تابع هیچ چیز نیست. اما عیسی خدا نیست. او فطرت دارد، چون مخلوق است. نخست زاده همه خلقت و خدای یگانه. ما نمی دانیم عیسی چیست. ما نمی دانیم حیات بخش بودن به چه معناست پنومو. اما آنچه می دانیم این است که او هر چه باشد، ما نیز فرزندان خدا خواهیم بود، زیرا مانند او خواهیم بود. باز هم می خوانیم:
«دوستان عزیز، اکنون ما فرزندان خدا هستیم و آنچه خواهیم بود هنوز مشخص نشده است. اما می دانیم که وقتی مسیح ظاهر شود، مانند او خواهیم بود، زیرا او را همانگونه که هست خواهیم دید.» (اول یوحنا 1:3 NIV)
عیسی یک ماهیت، یک جوهر و جوهر دارد. همانطور که همه ما آن چیزها را به عنوان موجودات فیزیکی داریم و همه ما طبیعت، جوهر یا جوهر متفاوتی به عنوان موجودات روحی خواهیم داشت که فرزندان خدا را در اولین رستاخیز تشکیل می دهند، اما یهوه، یهوه، پدر، خدای قادر مطلق بی نظیر است. و فراتر از تعریف
من می دانم که Trinitarians تعدادی از آیات را در تلاش برای مغایرت با آنچه که من در این ویدیو پیش روی شما قرار داده ام، نگه می دارند. در ایمان قبلیام، چندین دهه توسط متون اثباتی گمراه شدم، بنابراین نسبت به سوء استفاده از آنها کاملاً هوشیار هستم. من یاد گرفته ام که آنها را به خاطر آنچه هستند تشخیص دهم. ایده این است که آیه ای را در نظر بگیریم که بتوان آن را برای حمایت از دستور کار ساخت، اما می تواند معنای متفاوتی نیز داشته باشد - به عبارت دیگر، متنی مبهم. سپس معنای خود را تبلیغ می کنید و امیدوارید که شنونده معنای جایگزین را نبیند. وقتی متنی مبهم است، چگونه متوجه می شوید که کدام معنی درست است؟ شما نمی توانید، اگر خود را به در نظر گرفتن تنها آن متن محدود کنید. برای رفع ابهام باید به سراغ آیاتی رفت که مبهم نیستند.
در ویدیوی بعدی انشاءالله به بررسی متون اثباتی یوحنا 10:30 می پردازیم. 12:41 و اشعیا 6:1-3. 44:24.
تا آن زمان، مایلم از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید تشکر کنم. و از همه کسانی که برای حمایت از این کانال و ادامه پخش ما کمک می کنند، از صمیم قلب تشکر می کنم.
برخورد مناسب دیوید هاکینگ با تثلیث ضروری است.
ایناهاش: تثلیث خدا اثر دیوید هاکینگ (blueletterbible.org)
ویدیوی بعدی من به اولین متن هایی خواهد بود که این شخص استفاده می کند. من از شما برای مرجع تشکر می کنم زیرا خوب است که ببینیم استدلال تثلیثی چه کسی کار می کند. برای مثال، آنها تمام متون مقدس را نادیده میگیرند که در آن خدا – نه پدر، بلکه خدا – به عنوان یک موجود شناخته میشود و از پسر و روحالقدس متمایز است، که با این ایده که همه آنها یکی هستند، مطابقت ندارد. با این حال، پدر هرگز به عنوان متمایز از خدا در نظر گرفته نشده و نوشته نشده است. بله، بیایید همه اینها را نادیده بگیریم و الهیات خود را بر این واقعیت بنا کنیم که «نام» همیشه در مفرد است.... بیشتر بخوانید »
من کاملا با پاسخ شما موافق نیستم حقیقت بارها در تاریخ ادیان جعل شده است. تنها یک حقیقت وجود دارد، مانند یک ارز، اما بسیاری از جاعلان یک ارز کاذب ایجاد کرده اند که درک آن از ارز واقعی بسیار دشوار است. شاهدان یهوه، ما گفتیم که حقیقت را داریم، اما معلوم شد که یک حقیقت نادرست است. تا آنجا که به تثلیث مربوط می شود، برای من این یک حقیقت نادرست است، یک ارز غلط که با این وجود از همان کاراکترها، همان زبان واحد پول واقعی استفاده می کند. تاریخ برای دانستن ریشه ها بسیار مهم است... بیشتر بخوانید »
متشکرم، اریک، برای شرکت در بحث ترینیتی. ما مسیحیان باید خدا را در روح و حقیقت پرستش کنیم. روح خدا به ما کمک می کند تا بفهمیم حقیقت چیست. عیسی گفت که او راه، حقیقت و زندگی است. عیسی حقیقت است. شیطان از همان آغاز طغیان خود برای از بین بردن این حقیقت تلاش کرده است تا عیسی را نابود کند. آموزه تثلیث راهی برای از بین بردن موقعیت عیسی است. در 2 Cor. پولس رسول در 4: 4,5،XNUMX می نویسد: "که خدای این جهان ذهن کافران را کور کرده است تا نبینند.... بیشتر بخوانید »
قشنگ توضیح داده شده این بحث من است، ZbigniewJan. تثلیث تنها ترفند دیگری از شیطان است تا شخص پدر را از ما پنهان کند و مانع از ارتباط صحیح با او شود.
من از این بحثها لذت میبرم و به من کمک میکنند که مطالعه کنم. من از آن قدردانی می کنم. من موافقم که شیطان در کار جدا نگه داشتن مردم از خدای یگانه و نجات است. موافقم که بسیاری فریب خورده اند و فکر می کنند که در رابطه درستی با خدا هستند در حالی که در واقع اینطور نیستند. این واقعیت که هر یک از ما در رابطه درست با خدا هستیم به این دلیل است که خداوند آن را آغاز می کند. او ما را به توبه فرا می خواند و ایمانی را که به آن نیاز داریم می دهد. ما که باهوش هستیم یا از نظر شناختی آسیب دیده ایم، اصلاً ارزشی برای بودن نداریم... بیشتر بخوانید »
برای من تثلیث یک حقیقت کتاب مقدس نیست. ممکن است یکی به من بگوید که "بدیهی است که شما به عنوان شاهد یهوه بزرگ شده اید، بنابراین حقیقت را نداشتید. آموزه های واقعی از شما پنهان بود.» فقط، چگونه یک حقیقت از جانب پدر ما، قادر مطلق، می تواند باعث این همه مرگ شود؟ چرا خدا برای تعلیم این حقیقت این همه درد و رنج ایجاد می کند؟ عیسی گفت: "و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد" (یوحنا 8:32 KGV). اگرچه عیسی در اینجا به تعالیم خود اشاره می کرد که قوم یهود را از سنگینی تعالیم رها می کرد... بیشتر بخوانید »
به نظر می رسد که شما رفتار گناه آلود گناهکاران را به نقص در آموزش کلام خدا نسبت می دهید. من این سؤال را می شنوم و اگر اشتباه می کنم، مرا تصحیح کنید که چرا خدای متعال و کاملاً خوب شر را مجاز می داند. چه تثلیث باشد، چه شخص عیسی، یا هر موضوع بحث برانگیز کتاب مقدس، گناهکاران گناهکار خواهند بود. به همین دلیل است که ما به یک ناجی نیاز داریم. حقیقت خدا به چشم پوشی از شر نمی پردازد و با شرارت گناهکاران به نام حقیقت خدا جعل نمی شود. NT Wright نظرات و اعتقادات خود را دارد. کتاب مقدس بسیار بیشتری وجود دارد... بیشتر بخوانید »
من کاملا با پاسخ شما موافق نیستم حقیقت بارها در تاریخ ادیان جعل شده است. تنها یک حقیقت وجود دارد، مانند یک ارز، اما بسیاری از جاعلان یک ارز کاذب ایجاد کرده اند که درک آن از ارز واقعی بسیار دشوار است. شاهدان یهوه، ما گفتیم که حقیقت را داریم، اما معلوم شد که یک حقیقت نادرست است. تا آنجا که به تثلیث مربوط می شود، برای من این یک حقیقت نادرست است، یک ارز غلط که با این وجود از همان کاراکترها، همان زبان واحد پول واقعی استفاده می کند. تاریخ برای دانستن ریشه ها بسیار مهم است... بیشتر بخوانید »
در این مقاله آمده است: “L'idée est de prendre unverset qui peut server de support à son program, mais qui peut aussi avoir un sens différent, c'est-à-dire un texte ambigu…” C'est très vrai. Je me suis rendu compte que les versets cités par les trinitaires peuvent avoir un double sens où sont difficiles à comprendre. همچنین، les versets tout simples, clairs, explicites sont passés sous silence comme s'ils n'existaient pas! "Il faut sortir vers des versets qui ne sont pas ambigus pour résoudre l'ambiguïté." Tellement vrai! YHWH "donne" à Christ tout pouvoir. Mathieu 28: 18 Qu'est-ce que... بیشتر بخوانید »
ممنون نیکول بابت نظرت خیلی خوبه
همه چیز به تعریف شما از "خدا" بستگی دارد: اگر "خدا" به معنای روحی است که برای همیشه زنده است، پس خدایان بسیاری وجود دارند: یهوه، عیسی مسیح، فرشتگان، شیاطین (برای زمانی که هنوز نابود نشده اند) در هیچ جای کتاب مقدس نمی توانید پیدا کنید که فقط 1 خدا وجود دارد: کتاب مقدس می گوید که فقط 1 خدای قادر مطلق وجود دارد و فقط او را می توان پرستش کرد. همه خدایان در بهشت افراد متمایز هستند و "وحدت" این است که همه آنها یک هدف دارند و همه از مهمترین خدایی که... بیشتر بخوانید »
این یکی از دلایلی بود که در ابتدا من را به JW جذب کرد - بدون آموزش تثلیث تمرکز زیادی در کلیساهای آموزش تثلیث به خدای متعال داده شده است، اما برای من آشکار شده است که کتاب مقدس در قلب ما روح مسیحی را ایجاد می کند که به یکدیگر متصل می شود. با شما با پدر ما روح هستیم وقتی از بدن رهایی مییابیم، ما فقط میتوانیم از طریق کتاب مقدس در مورد قلمرو روحانی صحبت کنیم، اما برای من به عنوان یک کودک روشن است که تعلیم تثلیث کار تثلیث شیطان است - آن ها هستند... بیشتر بخوانید »
عیسی مطمئناً پدر را برای ما آشکار می کند. ما نمیتوانیم به پدر برویم (من میتوانم بگویم این به معنای ابدیت با پدر پس از زندگی کردن در این زندگی است) مگر به روشی که عیسی از طریق زندگی کامل خود و رنج و مرگ غیرقابل درک از طرف ما انجام داده است. من می توانم در حین مطالعه کتاب مقدس، دعاهایی که آموزه تثلیث را تأیید می کند، مستجاب شود. من نمیتوانم و نمیخواهم دلیلی برای اینکه چرا احساس شما از رهبری خدا در پاسخ به دعای شما با احساس من در مورد تثلیث متفاوت است، نسبت دهم. اما من از صمیم قلب خواهم کرد... بیشتر بخوانید »