[این پست پیگیری بحث هفته گذشته است: آیا مرتد هستیم؟]

"شب به خوبی سپری می شود. روز نزدیک شده است. بیایید آثار متعلق به تاریکی را دور بیندازیم و بگذاریم سلاح های نور را به تن کنیم. " (رومیان 13:12 NWT)

او گفت: "اقتدار بزرگترین و غیر قابل جبران ترین دشمن برای حقیقت و استدلالی است که این جهان تاکنون ساخته است. همه ظرافت ها - همه رنگ قابل قبول بودن - ممکن است هنر و حیله گر ظالمانه ترین مشاجره در جهان گشوده شود و به سود همان حقیقت که برای مخفی کردن طراحی شده اند ، برگردد. اما در مقابل اقتدار هیچ دفاعی ندارد" (18)th اسقف اعظم بنیامین بنیامین هوادلی)

هر شکل از دولت که تاکنون وجود داشته است شامل سه عنصر اساسی است: قانونگذاری ، قضایی و اجرایی. قانونگذاری قوانین را وضع می کند؛ قوه قضاییه آنها را تأیید می کند و آنها را اعمال می کند ، در حالی که دستگاه اجرایی آنها را اعمال می کند. در شکل های کمتر شرور دولت بشر ، این سه نفر جدا از هم نگهداری می شوند. در یک سلطنت واقعی ، یا یک دیکتاتوری (که فقط یک سلطنت است و بدون یک شرکت روابط عمومی خوب) قانونگذار و دادگستری اغلب در یک ترکیب قرار می گیرند. اما هیچ سلطنت یا دیکتاتوری به اندازه کافی قدرتمند نیست که بتواند همه امور اجرایی را به تنهایی در برگیرد. او به کسانی که برای او عمل می کنند نیاز دارد تا عدالت یا بی عدالتی را برطرف سازند ، تا قدرت خود را حفظ کند. این بدان معنا نیست که یک دموکراسی یا یک جمهوری عاری از چنین سوءاستفاده های قدرت است. برعکس. با این وجود ، هرچه پایه قدرت کوچکتر و محکم تر باشد ، پاسخگویی کمتری نیز خواهد داشت. یک دیکتاتور لازم نیست اقدامات خود را با مردمش توجیه کند. سخنان اسقف هوادلی امروز به همان اندازه درست است که قرن ها قبل از آن روبرو بودند: "علیه اقتدار هیچ دفاعی وجود ندارد."

در سطح بنیادی ، در واقع فقط دو شکل دولت وجود دارد. دولت توسط خلقت و دولت توسط خالق. برای اداره امور خلق شده ، چه انسان باشد و چه نیروهای روحی نامرئی که از انسان به عنوان جبهه خود استفاده می کنند ، باید قدرت مجازات مخالفان را داشته باشد. چنین دولتهایی از ترس ، ارعاب ، زورگویی و فریب استفاده می کنند تا قدرت خود را حفظ کرده و رشد دهند. در مقابل ، خالق از قبل تمام قدرت و اختیارات را دارد و نمی توان آن را از وی گرفت. با این حال ، او از هیچ یک از تاکتیک های موجودات عصیانگر خود برای حکومت استفاده نمی کند. او حکومت خود را بر اساس عشق بنا نهاده است. کدام یک از این دو را ترجیح می دهید؟ با سلوک و سیر زندگی خود به کدام یک رأی می دهید؟
از آنجایی که موجودات نسبت به قدرت خود بسیار ناامن هستند و همیشه از ترس اینکه این کار از آنها سلب شود ، می ترسند ، از تاکتیک های بسیاری برای ادامه دادن به آن استفاده می کنند. یکی از مهمترین مواردی که هم از نظر مذهبی مورد استفاده قرار می گیرد ، ادعای انتصاب الهی است. اگر آنها بتوانند ما را به این باور برسند که برای خدا صحبت می کنند ، قدرت و قدرت نهایی است ، کنترل آنها برای آنها آسان تر خواهد بود. و به همین ترتیب در سنین پایین ثابت شده است. (دیدن 2 Cor. 11: 14، 15) آنها حتی ممکن است خود را با مردان دیگری مقایسه کنند که واقعاً به نام خدا حکومت می کردند. به عنوان مثال مردانی مانند موسی دوست دارند. اما گول نخورید. موسی اعتبار واقعی داشت. به عنوان مثال ، او قدرت خدا را از طریق ده آفت و شکافتن دریای سرخ که به وسیله آن قدرت جهانی آن روز شکست یافت ، اعمال کرد. امروز ، کسانی که خود را با موسی به عنوان کانال خدا مقایسه می کنند ، ممکن است به مدارک مشابه هیجان انگیز مانند آزاد شدن از زندان پس از XNUMX ماه تحمل رنج و زحمت اشاره کنند. معادل بودن این مقایسه کاملاً از صفحه پرش می کند ، اینطور نیست؟

اما ، بگذارید عنصر اصلی دیگری در انتصاب الهی موسی غافل نشویم: او به خاطر سخنان و کردار خود از طرف خدا پاسخگو بود. وقتی موسی نادرست عمل کرد و گناه کرد ، باید به خدا پاسخ دهد. (De 32: 50-52) به طور خلاصه ، هیچگاه از قدرت و اقتدار وی سوءاستفاده نشده و هنگامی که وی گمراه شد ، بلافاصله مورد نظم و انضباط قرار گرفت. او پاسخگو بود امروزه مسئولیت مشابهی در هر انسانی که دارای یک دفتر منصوب با الهی است ، مشهود است. وقتی آنها گمراه می شوند ، گمراه می شوند یا باطل را آموزش می دهند ، این موضوع را تصدیق می کنند و فروتنانه عذرخواهی می کنند. فردی مثل این بود او اعتبار موسی را در این زمینه داشت که کارهای معجزه‌آسایانه‌تری را نیز انجام داد. اگرچه او هرگز به خاطر گناه از طرف خدا مجازات نشد ، این فقط به این دلیل بود که او هرگز گناه نکرد. با این حال او فروتن و نزدیک بود و هرگز مردم خود را با آموزه های دروغین و انتظارات دروغین گمراه نکرد. این یکی هنوز زنده است. آیا با چنین رهبر زنده ای که تأیید خدای یهوه را داشته باشد ، ما نیازی به حاکمان انسانی نداریم ، آیا ما؟ با این حال آنها همچنان پابرجا هستند و ادعای اقتدار الهی را تحت الهی و با تصدیق به همان کسی که فقط توضیح داده شد ، عیسی مسیح ، ادعا می کنند.

اینها راه مسیح را برای به دست آوردن قدرت برای خود منحرف کرده اند. و برای نگه داشتن آن ، آنها از ابزارهای ارجمند زمان همه دولت بشر ، چوب بزرگ استفاده كرده اند. آنها تقریباً در زمان مردن رسولان ظاهر شدند. با گذشت سالها ، آنها پیشرفت کردند تا جایی که بدترین نقض حقوق بشر را می توان به آنها نسبت داد. افراط و تفریط در تاریک ترین روزهای کاتولیک رومی اکنون بخشی از تاریخ است ، اما آنها در استفاده از چنین روشهایی برای حفظ قدرت تنها نیستند.

صدها سال از آن زمان است که کلیسای کاتولیک قدرت بی وقفه ای برای زندانی کردن و حتی اعدام هر کسی که جرات به چالش کشیدن اقتدار خود داشته است ، داشته است. هنوز هم در اواخر اخیر ، یک اسلحه را در زرادخانه خود نگه داشته است. این مورد را از Awake January 8 ، 1947 ، Pg در نظر بگیرید. 27 ، "آیا شما نیز اگزوز هستید؟" [i]

آنها ادعا می کنند: "اقتدار تکفیر ، براساس آموزه های مسیح و رسولان است ، همانطور که در کتاب های زیر آمده است: Matthew 18: 15-18؛ 1 Corinthians 5: 3-5؛ Galatians 1: 8,9؛ 1 تیموتی 1: 20؛ Titus 3: 10. اما تکفیر سلسله مراتب ، به عنوان یک مجازات و درمانی "دارویی" (دانشنامه کاتولیک) ، هیچ حمایتی در این کتاب مقدس پیدا نمی کند. در حقیقت ، این کلیات برای آموزه های کتاب مقدس بیگانه است.عبرانیان 10: 26-31. ... پس از آن ، با افزایش ادعاهای سلسله مراتب ، سلاح تکثیر به ابزاری تبدیل شد که روحانیت به ترکیبی از قدرت کلیسایی و استبداد سکولار دست یافت که هیچ موازی در تاریخ پیدا نمی کند. شاهزادگان و قدرتمندان مخالف دیکتاتوری های واتیکان به سرعت روی تارهای اگزوز برق قرار گرفتند و بر آتش های آزار و اذیت آویختند. "- [Boldface اضافه کرد]

این کلیسا مسیرهای پنهانی داشت که در آن متهم از دسترسی به مشاوران ، ناظران عمومی و شاهدان محروم شد. داوری خلاصه و یک جانبه بود و از اعضای کلیسا انتظار می رفت که از تصمیم روحانیت حمایت کنند یا همان سرنوشتی را که صادر شده بود تحمل کنند.

ما به درستی این عمل را در 1947 محكوم كردیم و به درستی آنرا اسلحه ای كردیم كه برای فرونشاندن شورش و حفظ قدرت روحانیت از طریق ترس و ارعاب استفاده شده است. ما همچنین به درستی نشان دادیم که هیچ گونه حمایتی در کتاب مقدس ندارد و کتاب مقدسهایی که برای توجیه آن استفاده می شوند در واقع برای اهداف شیطانی سوء استفاده می شوند.

همه اینها را ما درست بعد از پایان جنگ گفتیم و آموختیم ، اما به سختی پنج سال بعد ، چیزی بسیار مشابه ایجاد کردیم که آن را انصراف از همکاری می نامیدیم. (مانند "تکفیر" ، این اصطلاحی در کتاب مقدس نیست.) همانطور که این روند توسعه یافت و اصلاح شد ، تقریباً تمام خصوصیات عمل به تکفیر کاتولیک را که کاملا محکوم کرده بودیم ، به خود گرفت. اکنون ما محاکمات محرمانه خود را داریم که متهم از دفاع ، ناظران و شاهدان خود محروم می شود. ما موظفیم به تصمیمی که روحانیون در این جلسات غیر علنی گرفته اند ، پایبند بمانیم ، حتی اگر از جزئیاتی ، حتی اتهامی که به برادرمان وارد شده ، نمی دانیم. اگر ما به تصمیم بزرگان احترام نگذاریم ، ما نیز می توانیم به سرنوشت انصراف از عضو مواجه شویم.

به راستی ، شرکت در اجتماع چیزی غیر از تکفیر کاتولیک با نام دیگری نیست. اگر آنگاه كتاب مقدس نبود ، چطور می توانست الان كتاب مقدس باشد؟ اگر پس از آن اسلحه بود ، اکنون اسلحه نیست؟

آیا Displellowshipping / Excommunication کتاب مقدس است؟

کتابهایی که کاتولیکها سیاست انفجار خود را مبنای آنها قرار می دهند و ما به عنوان شاهدان یهوه ، پایه و اساس عدم همکاری را پایه گذاری می کنیم: Matthew 18: 15-18؛ 1 Corinthians 5: 3-5؛ Galatians 1: 8,9؛ 1 تیموتی 1: 20؛ Titus 3: 10؛ 2 John 9-11. ما با این موضوع به طور عمیق در این سایت با این دسته بحث کرده ایم مسائل قضایی. یک واقعیت که اگر از طریق آن پست ها بخوانید مشهود خواهد شد این است که هیچ پایه ای در کتاب مقدس برای عمل تکفیر کاتولیک و یا عمل جدا کردن از دانشگاه JW وجود ندارد. کتاب مقدس این امر را به عهده خود فرد می گذارد که با اجتناب از تماس نامناسب با چنین شخصی ، به درستی با زناکار ، بت پرست یا مرتد رفتار کند. این یک روش نهادی در کتاب مقدس نیست و تعیین و برچسب زدن بعدی توسط کمیته مخفی برای فرد مسیحیت بیگانه است. به عبارت ساده ، خنثی کردن هر گونه تهدید ادراک شده برای اقتدار انسان ، سو mis استفاده از قدرت است.

چرخش 1980 برای بدتر

در ابتدا ، فرایند فرار از اجتماع در اصل به منظور تمیز نگه داشتن جماعت از تمرین گناهكاران بود تا حرمت نام خداوند را كه ما هم اكنون حمل می كنیم حفظ كند. این نشان می دهد که چگونه یک تصمیم نادرست می تواند به دیگری منتهی شود ، و اینکه چگونه انجام کار اشتباه با بهترین نیت ها همیشه محکوم به ناراحتی و در نهایت عدم پذیرش خداوند است.

پس از مخالفت با مشاوره خودمان و اتخاذ این سلاح كاهش دهنده كاتولیك ، تصمیم گرفتیم تقلید از محكوم ترین رقیب خود را تكمیل كنیم ، وقتی كه توسط 1980 ها ، پایگاه قدرت اخیراً تشکیل شده توسط هیئت مدیره احساس خطر كرد. این زمانی بود که اعضای برجسته خانواده Bethel شروع به زیر سوال بردن برخی آموزه های اصلی ما کردند. نگرانی خاص باید این واقعیت باشد که این سؤالات کاملاً بر اساس کتاب مقدس بنا شده است ، و با استفاده از کتاب مقدس نمی توان به آنها پاسخ داد یا شکست داد. دو دوره فعالیت برای هیئت حاکمه وجود داشت. یکی این بود که حقایق تازه کشف شده را بپذیریم و تعالیم خود را تغییر دهیم تا بیشتر با اقتدار الهی مطابقت داشته باشیم. دیگر این بود که کاری را انجام دهید که کلیسای کاتولیک قرن ها انجام داده بود و صداهای عقل و حقیقت را با استفاده از قدرت اقتدار در برابر آن که هیچ دفاعی ندارد سکوت کند. (خب ، حداقل دفاع بشر ، حداقل.) مهمترین سلاح ما این کار خاموش کردن نبود - یا اگر ترجیح می دهید ، شرکتی را کنار بگذارید.

ارتداد در کتاب مقدس به معنای دور شدن از خدا و مسیح ، تعلیم باطل و یک خبر خوب متفاوت است. مرتد خود را تعالی می بخشد و خود را خدا می سازد. (2 Jo 9، 10؛ Ga 1: 7-9؛ 2 Th 2: 3,4) ارتداد به خودی خود خوب و بد نیست. این به معنای واقعی کلمه به معنای "ایستادن از" است و اگر چیزی که از آن دور می شوید دین نادرستی است ، از نظر فنی ، شما مرتد هستید ، اما این نوعی مرتد است که رضایت خدا را پیدا می کند. با این وجود ، از نظر ذهن غیرانتقادی ، ارتداد چیز بدی است ، بنابراین برچسب زدن به شخصی "مرتد" باعث می شود او شخص بدی باشد. فکر کردن به راحتی برچسب را می پذیرد و همانطور که به او آموخته شده است با او رفتار می کند.

با این حال ، اینها همانطور که در کتاب مقدس تعریف شده مرتد نیستند. بنابراین ما مجبور شدیم با این کلمه کمی نقاشی درست بازی کنیم و بگوییم ، "خوب ، مخالفت با آنچه خدا می آموزد اشتباه است. این ارتداد ، ساده و ساده است. من کانال ارتباطی خدا هستم آنچه خدا می آموزد را آموزش می دهم. بنابراین مخالفت با من اشتباه است. اگر با من مخالفید ، بنابراین باید مرتد باشید. "

با این حال ، این کافی نبود ، زیرا این افراد به احساسات دیگران احترام می گذارند و این یک ویژگی مرتد نیست. نمی توان پیش بینی مرتد نهایی ، شیطان شیطان را به خاطر احترام به احساسات دیگران تصور کرد. آنها فقط با استفاده از کتاب مقدس ، به جویندگان حقیقت کمک می کردند تا درک بهتری از کتاب مقدس داشته باشند. این هیچ فرقه گرایی در چهره شما نبود ، بلکه تلاشی با عزت و ملایم برای استفاده از کتاب مقدس به عنوان سلاحی از نور بود. (Ro 13: 12ایده "مرتد آرام" کمی معضل برای هیئت حاکمه نوپا بود. آنها آن را با تعریف مجدد معنای کلمه هنوز هم حل کردند تا ظاهر عادلانه ای به آنها ارائه دهند. برای انجام این کار ، آنها مجبور بودند قانون خدا را تغییر دهند. (Da 7: 25) نتیجه نامه ای به تاریخ 1 سپتامبر بود ، 1980 خطاب به ناظران مسافرتی که اظهارات تازه ای را ارائه دادند برج مراقبت این کلید اصلی این نامه است:

"بخاطر داشته باشید که از انجمن دور شوید ، مرتد نیازی به ارتقاء دیدگاه مرتد ندارد. همانطور که در بند دو ، صفحه 17 برج مراقبت 1 آگوست 1980 ، ذکر شد ، "کلمه" ارتداد "از یک اصطلاح یونانی آمده است که به معنای" ایستادن از "،" دور شدن ، فرار "،" عصیان ، ترک "است. بنابراین ، اگر یک مسیحی تعمید یافته تعالیم ی ،ه Jehovahوonsه را که توسط برده با ایمان و با احتیاط ارائه شده است ، کنار بگذارد ، و در اعتقاد به آموزه دیگر پایدار است با وجود سرکوب کتاب مقدس ، پس از آن او مرتد است. برای تعدیل تفکر وی باید تلاشهای گسترده و مهربانانه ای انجام شود. با این حال، if، پس از تلاش های گسترده ای برای اصلاح اندیشه وی ، او همچنان به عقاید مرتد اعتقاد دارد و آنچه را كه از طریق طبقه برده ارائه شده است ، می پذیرد ، اقدامات قضایی مناسب باید انجام شود.

بنابراین فقط فکر کردن در مورد بدنه رهبری در مورد چیزی که اکنون مرتد ارتداد است اشتباه بوده است. اگر فکر می کنید ، "آن زمان بود. این اکنون است "، شما ممکن است متوجه نباشید که این ذهنیت ، در هر صورت ، از هر زمان دیگری پیچیده تر شده است. در کنوانسیون منطقه ای 2012 به ما گفته شد که فقط فکر کردن در مورد بدنه فرمانداری درمورد برخی از آموزشها اشتباه بوده است برابر با آزمایش خداوند در قلب خود همانطور که بنی اسرائیلیان گناهکار در بیابان انجام دادند. در برنامه مونتاژ مدار 2013 به ما گفته شد كه باید یکتایی ذهن، ما باید به توافق برسیم و فکر نکنیم "برخلاف ... نشریات ما" بندر کنیم.

تصور کنید که به خاطر داشتن ایده ای متفاوت از آنچه که هیئت مدیره در حال آموزش است متفاوت باشد ، از همه خانواده و دوستان جدا شده اید. در رمان دیستوپیایی جورج اورول 1984 یک نخبه ممتاز حزب داخلی ، تمام فردگرایی و تفکر مستقل را تحت تعقیب قرار داد و آنها را برچسب گذاری کرد جرایم فکری چه غم انگیز است که یک رمان نویس جهانی که به تأسیسات سیاسی حمله می کند و به دنبال جنگ جهانی دوم در حال توسعه است ، باید خیلی نزدیک به خانه خود با توجه به اقدامات قضایی فعلی ما برخورد کند.

به طور خلاصه

از مطالب فوق بدیهی است که اقدامات هیئت مدیره در برخورد با کسانی که مخالف هستند - نه با کتاب مقدس ، بلکه با تفسیر آنها از آن - موازی با سلسله مراتب کاتولیک گذشته. رهبری فعلی کاتولیک نسبت به پیشینیان خود نسبت به نظرات مخالف بسیار تحمل دارد. بنابراین ما اکنون تمایز قاطعانه ای برای رفتن بهتر به کلیسا داریم- یا یکی بدتر. انتشارات خود ما ، ما را محكوم می كنند ، زیرا ما عمل كاتولیزسراى خلع سلاح را محكوم كردیم و سپس در مورد اجرای كپی دقیق آن برای اهداف خود تصمیم گرفتیم. در انجام این کار ، ما الگوی همه حاکمیت بشری را پیاده سازی کرده ایم. ما یک قوه مقننه داریم - هیئت مدیره - که قوانین را از نظر خود ما تهیه می کند. ما در ناظران مسافر و بزرگان محلی شعبه قضایی از دولت داریم که آن قوانین را اجرا می کنند. و سرانجام ، ما نسخه عدالت خود را با قدرت قطع کردن مردم از خانواده ، دوستان و خود جماعت اجرا می کنیم.
مقصر دانستن این امر توسط هیئت حاکمه آسان است ، اما اگر ما با اطاعت کورکورانه از فرمانروایی مردان از این سیاست حمایت کنیم ، یا از ترس اینکه ما نیز رنج ببریم ، در این صورت ما در برابر مسیح ، قاضی منصوب همدست هستیم بشر. بگذارید خودمان را گول نزنیم. هنگامی که پیتر با جمعیت در پنطیکاست صحبت کرد به آنها گفت که آنها ، نه فقط رهبران یهودی ، عیسی را بر روی چوب اعدام کردند. (اعمال 2:36) با شنیدن این حرف ، "آنها به قلبشان چاقو خوردند ..." (اعمال 2:37) مانند آنها ، ما می توانیم برای گناهان گذشته توبه کنیم ، اما در مورد آینده چه می توان گفت؟ با ادامه دانش ما ، آیا اگر همچنان به مردان کمک کنیم تا از این سلاح تاریکی استفاده کنند ، آیا می توانیم از اسکات خلاص شویم؟
بگذارید پشت بهانه های شفاف پنهان نشویم. ما تبدیل به همان چیزی شده ایم که مدتهاست آن را تحقیر و محکوم می کنیم: یک حکومت انسانی. تمام حاکمیت بشری در تقابل با خداست. بی تردید ، این نتیجه نهایی تمام آئین های سازمان یافته بوده است.
چگونگی شکل گیری این وضعیت متأسف و غمناک از طرف مردمی که با چنین آرمانهای نجیب شروع شده است موضوع پست دیگری خواهد بود.

[i] نوک کلاه به "BeenMislead" که متفکر است توضیح این گوهر را مورد توجه ما قرار داد.

Meleti Vivlon

مقالات Meleti Vivlon.
    163
    0
    لطفا نظرات خود را دوست دارم ، لطفاً نظر دهید.x